loading...
بهداشت روان
فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 20 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (2)

رابطه توکل به خدا با کاهش اضطراب

توکل به خدا

شاید کمتر مفهومی از مفاهیم اسلامی به اندازه "توکل" از لحاظ تعریف دشوار باشد. اخلاقیون، اهل عرفان و تصوف مفاهیم متفاوتی از آن درک کرده اند.

اصل توکل را بایستی در اعتماد به خدا جستجو کرد. تا وقتی که انسان به خدا اعتماد پیدا نکند، نمی تواند اداره امورش را به او واگذارد و اگر هم به زبان بگوید که امور خود را به او واگذار کردم، دلش آرام نمی گیرد. به علاوه اگر فردی از قوانین علت و معلولی که خداوند در جهان قرار داده است اطلاع نداشته باشد و نداند که خواست و سنت خدا به استفاده از اراده خود و اسباب و علل شناخته شده استوار است، باز نمی تواند موقعیت رفتار متوکلانه را تشخیص داده و مصداق های آن را در زندگی پیدا کند.

رابطه ایمان به خدا و اعتماد به حضرت باریتعالی، با توکل بسیار قوی است. خدای متعال در قرآن می فرماید: "و علی الله فلیتوکل المومنون"، یعنی افراد با ایمان به خدا توکل می نمایند. (سوره مائده)

در آیه 23 سوره مائده آمده است که "و علی الله فتوکلوا ان کنتم مومنین"، یعنی اگر ایمان دارید، به خدا توکل نمایید.

هر اندازه درجه ایمان فرد به خداوند و شناخت او از اسماء و صفات خدا و آگاهی او از برنامه های خداوندی در جهان افزایش یابد، به همان اندازه توکل او نیز افزایش خواهد یافت. در سوره انفال خداوند می فرماید: "انما المومنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم ایماناً و علی ربهم یتوکلون"، یعنی مومنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، خوف بر دل هایشان چیره گردد و چون آیات خدا بر آنان خوانده شود، ایمانشان افزون گردد و بر پروردگارشان توکل کنند.

درست فهمیدن آیات خدا و ذکر و قرائت آن، بر ایمان مومنان می افزاید و در نتیجه راه توکل از طریق افزایش ایمان هموار می شود. به دنبال این ایمان قلبی به خدا و ایمان به حکمت و شفقت خدا و علم به مصلحت بندگان است که بنده می تواند برای برنامه ریزی و کفایت امر خود، به خداوند اعتماد کند و کارهایی را که برنامه ریزی و تدبیر آنها خارج از توان اوست، به خدا واگذار نماید.

 

نراقی (1377) توکل را چنین تعریف نموده است: «توکل، عبارت است از اعتماد کردن و مطمئن بودن دل بنده در جمیع امور خود به خدا و حواله کردن همه کارهای خود را به پروردگار و بیزار شدن از هر حول و قوه ای غیر از خدا و تکیه نمودن بر حول و قوه الهی».

محی الدین ابن عربی در تعریف توکل می نویسد: توکل، اعتماد قلبی به خداوند متعال است، طوری که انسان در صورت فقدان اسباب ظاهری در عالم برای رسیدن به هدف دچار اضطراب نمی شود و اگر اضطراب بر او مستولی شود، چنین فردی متوکل نیست. (النّدوی، 1374)

از دیدگاه شهید مطهری: توکل تضمینی الهی برای کسی است که حامی و پشتیبان حق است، یعنی اگر به راه خدا بروید، از نوعی حمایت الهی برخوردار خواهید شد.

منظور از توکل عبارت است از اعتماد به خدا در انجام کارها و واگذاری امور خود به او، طوری که تعادل روانی فرد را افزایش داده و در صورت نرسیدن به هدف، او را اضطراب بازدارد.

پس کسی توکل دارد که به قدرت و حکمت و رأفت و شفقت خداوند اعتقاد دارد. این اعتقاد، حالتی را در شخص به وجود می آورد که موجب می شود فرد در تمام حالات و رفتار خویش، حضور پروردگار را در نظر بگیرد و در این حضور، احساس قدرت و توانمندی کند و خود را به وی وابسته ببیند و از این رو آرامش در دلش ایجاد می شود که با پدید آمدن حوادث سخت در زندگی دچار شک و تردید نمی شود و کارهایی را که مدیریت و برنامه ریزی آنها خارج از تدبیر اوست به خدا واگذار می کند.

به عبارت بهتر فرد متوکل ضمن استفاده از اسباب و علل مادی و غیر مادی، توفیق رسیدن به نتیجه را مشروط به خواست و مشیت الهی می داند و ضمن نسبت دادن امور و اتفاقات جهان به خواست پروردگار، برای حصول نتیجه به او تکیه نموده و اطمینان دارد که خداوند او را در رسیدن به مطلوب یاری خواهد کرد.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 14 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)

 برخی از والدین به خاطر داشتن کودکان و نوجوانان شرور ،ناآرام و ناموفق و مشکلاتی که آنها در خانواده و جامعه به وجود می‌آورند مورد سرزنش قرار می‌گیرند .   
  
برخی از والدین به خاطر داشتن کودکان و نوجوانان شرور ،ناآرام و ناموفق و مشکلاتی که آنها در خانواده و جامعه به وجود می‌آورند مورد سرزنش قرار می‌گیرند . متخصصان تعلیم و تربیت و بهداشت روانی نیز پس از مطالعه و بررسی آمار مربوط به این گونه کودکان معمولا علت را متوجه خانواده‌ها می‌دانند ولی باید پرسید که چه کسی به والدین در امر پرورش کودکان کمک می‌کند؟ و چه کوشش‌ها و تدابیری برای آموزش آنها در نظر گرفته شده است تا بتوانند از چنین مسائلی جلوگیری و تعادل روانی خانواده و به تبع آن جامعه را حفظ کنند ؟ 
● نقش خانواده در سلامت روان فرزندان چیست ؟ 
خانواده از مهمترین عوامل موثر در رشد همه جانبه کودک است . تاثیر خانواده بر کودک بدون مقدمه با قدرت فراگیری خاصی آغاز و در سراسر زندگی فرد آشکار می‌شود . تاثیر روابط صحیح بین والدین و فرزندان و اهمیت آن بر هیچ کس پوشیده نیست زیرا کودکان دارای خصوصیت “اخلاق دیگر پیرو”هستند .یعنی با چشم بسته رفتار والدین خود را تقلید می‌کنند و به همین علت علمای تعلیم وتربیت همگی بر این باورند که نقش والدین در شکل گیری شخصیت کودکان غیرقابل انکار و از مهمترین عوامل در تامین بهداشت روان کودکان است . نظریات روانکاوی نیز بر اهمیت اثرگذاری تجارب اولیه و روابط کودک و والدین بر رفتارها و نگرش کودک تاکید دارد و نظریه پردازان در یادگیری اجتماعی نیز به تطول یادگیری درخانواده اهمیت می‌دهند و از این دریچه به مفهوم خانواده می‌نگرند و بر میزان اثرگذاری پدر و مادر بر کودک ونقش آنها در تامین سلامت روان تاکید می‌کنند. 
● ویژگی‌های یک خانواده خوب: 
۱) فرزندان در خانواده مورد پذیرش و کانون عشق و توجه بوده خود نیز از آن آگاه باشند . 
۲) فرزندان از آزادی متناسب با سن و نیازهای خود در چارچوب ضوابط اخلاقی و تربیتی متعادل برخوردار باشند. 
۳) به آ‌نان متناسب با سن و توانایی‌هایشان مسئولیت داده شود. 
۴) آنچه را که احساس می‌کنند بدون ترس و واهمه برای پدر و مادر خود بیان کنند. 
۵) بتوانند افکار خود را با والدین در میان گذاشته ، از تجربه ،‌تبادل نظر و فکر آنها بهره‌مند شوند. 
۶) اشتباه‌ها و خطاهای آنان ، بدون تنبیه بدنی ، تمسخر و ایجاد سرافکندگی اصلاح و بهبود یابد. 
۷) حس تعامل ،همدلی و تعاون در محیط گرم و صمیمی خانواده به آنها منتقل شود. 
۸) بیشتر به موفقیت‌ها و پیشرفت‌های فرزندان تکیه شود تا به شکست‌ها و خطاها. 
در صورتی که والدین حداقل دو نکته را در برقراری ارتباط با فرزندان خود مورد توجه قرار دهند به تامین بهداشت روانی آنان کمک کرده‌اند که یکی وجود “احترام” در روابط است و منظور از آن رفتاری است که احساس ارزشمندی رضایت و خشنودی را در طرف مقابل ایجاد کند ودیگری وجود احساس “ تفاهم وهمدلی” می‌باشد. نخست باید این احساس درک و تفاهم بین والدین و فرزندان ایجاد شود تا پس از آن راهنمایی،آموزش ، پند و اندرزو ... اثربخش باشد. 
به طور کلی باید گفت احساسات بخشی از خصوصیات وجودی ما را تشکیل می‌دهند. ما می‌توانیم زمان و نحوه بروز آنها را خودمان تعیین کنیم به شرط آنکه از وجودشان آگاه باشیم و برای کودکان مهم است که بدانند چه احساسی دارند تا از تجمع احساسات ناشناخته و بهم ریخته در درونشان کاسته شود . والدین با انعکاس عواطف و احساسات فرزندان همان گونه که هستند ونه آن گونه که خودشان تفسیر می‌کنند باعث می‌شوند تا خود آنها به صورتی مبتکرانه در صدد تغییر ،‌اصلاح و بهبود خویش برآیند. 
● نوع نگرش والدین چه تاثیری در سلامت روان فرزندان دارد ؟ 
چگونگی رابطه والدین با کودکان به نگرش آنها بستگی دارد . بسیاری از نگرش‌های والدین حتی پیش از تولد کودک شکل گرفته است و برخی دیگر نیز بر اساس خواسته‌هایی که از فرزندان خود دارند شکل می‌گیرند. ولی در کل نگرش والدین بر اثر ارزش‌های فرهنگی،‌الگوهای شخصیتی والدین و استنباط آنان از مفهوم نقش پدر و مادر ایجاد می‌شود . بر این اساس نوع روابط آنها با فرزندانشان و تعلیم وتربیتشان به صورت‌های “ محدودیت بیش از حد” ، “آسان گیری بیش از حد” و “ تسلیم کامل در برابر آنها “ ، “ مستبد و خودرای بودن “ ، “ تبعیض قائل شدن “ و یا در والدین پذیرنده و محبت کننده ظاهر می‌شود و این واکنش‌ها همگی متاثر از نوع نگرش آنهاست. 
● در تامین سلامت روان از چه روش‌هایی می‌توان استفاده کرد ؟ 
با درک و شناخت معنای رفتار فرزندان می‌توان به بهداشت روان آنها کمک کرد زیرا بسیاری از ناسازگاری‌های کودکان و نوجوانان معلول فقدان شناخت والدین از آنهاست و حتی بسیاری از مربیان و معلمان نیز شناخت لازم را از کودکان و نوجوانان ندارند و نسبت به مسائل و مشکلات آنها بی‌توجه و بی‌علاقه‌اند. 
برای رفع این نقیصه اولیا باید بتوانند تعبیر و تفسیر مناسبی از تظاهرات رفتاری فرزندان خود داشته باشند تا به رفع مشکلات آنها نائل شوند . آنان می‌توانند با ایجاد فرصت‌های مناسب به فرزندان مهارت‌های برقراری روابط با دیگران را آموزش داده اجازه بازگو کردن نظرات را به آنها بدهند. 
بدون تردید در سایه روابط صحیح و سالم خانوادگی واجتماعی است که سلامت روان نیز محقق خواهد شد.
  

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 11 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)
    

فردی در حال اره کردن تنه قطور یک درخت بود،اره را مرتب عقب وجلو می برد.اما پس از تقریبایک روز کار،می بیندکه هنوز نصف آن را اره کرده است. در همین حال،چشمش به مردی  می افتد که با او شروع به کار کرده بود اما چیزی نمانده درخت را بیندازد. چشمانش از تعجب گرد می شود و می پرسد: ((چطور کار کردی؟ تو داری تمامش می کنی در حالی که تمام وقت هم اینجا نبودی و چندبار در میان کار آن را رها کردی و به استراحت پرداختی؟ چه شد؟))

مرد لبخند می زند و پاسخ می دهد:((تو دیدی که من هر از گاهی کار را رها کردم اما ندیدی هربار که برای استراحت می رفتم اره ام را تیز می کردم.))

              نتیجه اینکه:روزهای هفته را نامگذاری کنید و روزی  را نیز به ((خانواده)) اختصاص دهید. دچار این فکر اشتباه نشوید که به علت کار زیاد،فرصتی برای این کار ندارید. پیشرفت در کارها نه به میزان وقتی که صرف آنها می کنید،بلکه به مقدار اشتیاق و انرژی هنگام فعالیت بستگی دارد. آن عشق،شادی و انرژی که در کنار خانواده تان بدست می آورید شما را در طول هفته در انجام کارهای روزانه تان کمک خواهد  کرد.
فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 13 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)

از یک دختربچه بدجوری کتک خوردم !


امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ...
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ...

دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!

همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین ...



داستانی متفاوت از چوپان دروغگویی دیگر


یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه ...

یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.

آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است. اما از آن پس، هر چند روز یک بار چوپان فریاد میزد: "گرگ. گرگ. آی مردم، گرگ". وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را به چوپان می رساندند می دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ، گوسفندی را خورده است. این وضعیت مدتها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می رسیدند و گرگ، گوسفندی را خورده بود!

پس مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را ...

چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها، دیگر هیچگاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد "آی گرگ، آی گرگ" چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است !!!

مردم که تازه متوجه شده بودند که در تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است، فریاد برآوردند: آی دزد. آی دزد. چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم. اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره ای خشن به خود گرفت. چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد. سگها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند او را همراهی کردند.

بسیاری از مردم از چماق چوپان و بسیاری از آنها از "گاز" سگ ها زخمی شدند. دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند، گریختند. در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند به یکدیگر می گفتند: "خود کرده را تدبیر نیست". یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان "چوپان دروغگو" را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.

اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنید گفت: دوستان توجه کنید که ممکن است کسی نخست ""راستگو"" باشد ولی وقتی گوسفندان، چماق و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود. بنابراین بهتر است هیچگاه ""گوسفندان""، ""چماق"" و ""سگ های نگهبان"" خود را به یک نفر نسپاریم**.




حکایت چهار دانشجو‎


چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به اینصورت که سر و رو شون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند. سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یک راست به پیش استاد رفتند.

مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:


که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این 4 نفر از طرف استاد برگزار بشه ...

آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند.

استاد قبل از امتحان با اونها این نکته رو عنوان می کنه که بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس جدا بنشینند و امتحان بدن که آنها هم به خاطر داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول می کنند.

امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:

1. نام و نام خانوادگی؟ 
2 نمره 

2. کدام لاستیک پنچر شده بود؟
 18 نمره 

الف. لاستیک سمت راست جلو
ب. لاستیک سمت چپ جلو 
ج. لاستیک سمت راست عقب 
د. لاستیك سمت چپ عقب

بنظر شما دوستان، آیا اون 4 دانشجو توانستند به سوالات پاسخ صحیح بدهند ؟!




مورچه و سلیمان


روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!" 
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...

چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم، چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست ...




آیینه و شیشه


جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...




میمون ها و کلاه فروش


کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست!
بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.
به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند و او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند ...
یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم همان کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند!
یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!

نکته : رقابت هیچگاه سکون نمی شناسد




تغییر دنیا


بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: "کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!"




زشت ترین دختر کلاس


دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یکدفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.
او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند. او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود. آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد. مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا!

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم. پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟
و همسرم اینگونه جواب داد:
من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...


شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند
عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند
دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
و بخند که خدا هنوز آن بالا با تـوست




مفهوم خانواده

با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم
اووه ! معذرت میخوام … من هم معذرت میخوام.
دقت نکردم … ما خیلی مؤدب بودیم، من و اون غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم؛ اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم ؟!

کمی بعد از آنروز، در یک غروب غمگین مشغول پختن شام بودم. دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد اما همینکه برگشتم به او خوردم و تقریبا انداختمش ولی بدون کمترین توجهی با اخم به او گفتم: "اه ! ازسرراه برو کنار" قلب کوچکش شکست و رفت ! اصلا نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم ...

وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت:
وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی !
برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی.
آنها گلهایی هستند که او برایت آورده بود. خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی ...
او تنها به این خاطر آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه
هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی

در این لحظه بود که احساس حقارت کردم و بی امان اشکهایم سرازیر شدند.

آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم ... بیدار شو کوچولو، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم. نمی بایست اونجور سرت داد می کشیدم
دخترم گفت : اشکالی نداره مامان چون من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم
و گلها رو هم دوست دارم
مخصوصا آبیه رو ...

کوچولوی من ادامه داد : اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگل هستن. میدونستم دوستشون داری، مخصوصا آبیه رو ...


آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکت یا موسسه ای که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشین جدیدی می آورد؟
اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد؟
و به این فکر کنید که ما خود را عجیب وقف کار میکنیم و به خانواده مان آنطور که باید اهمیت نمی دهیم!

چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای !
اینطور فکر نمی کنید؟!
به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه ؟!

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 13 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)

بهداشت روانی در اسلام

دین مبین اسلام، به عنوان برنامه ای جامع و مدون، دستورهای دقیق و منظمی را برای سعادت دنیوی و اخروی انسان ها ارائه کرده است. یکی از عمده ترین دستورهای اسلام برای پیروان خود، مداومت بر یاد خداوند متعال است. از دیدگاه اسلام، آن گاه که روح آدمی متوجه خدا می شود و یاد خدا نهانخانه قلب او را نورانی می سازد، به باشکوه ترین مرتبه انسانی خود توفیق یافته است. آن هنگام که سرای دل به نور ایمان و معرفت الهی روشن است و وجود او سرشار از عشق به معبود می شود، آرامشی دل انگیز، روان او را فرامی گیرد و آسایش خاطری می یابد که بزرگ ترین لذت های زمینی در برابر آن رنگ می بازد. در واقع با ذکر، بعد معنوی و آسمانی انسان بر بعد مادی و زمینی او چیره می شود. در این صورت، همه بیم ها و نگرانی ها از بین می رود و بنده سرمست از باده وصال، نیرویی تازه در خود حس می کند که با تکیه بر آن می تواند به رویارویی با همه مشکلات و گرفتاری ها بپردازد.

از نظر اسلام و قرآن، یاد خدا، آرام بخش دل ها و تأمین کننده بهداشت روانی انسان است:

الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. (رعد: 28)

آنان کسانی هستند که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا مطمئن و آرام است. آگاه باشید! دل ها با یاد خدا آرامش و ثبات می یابند.

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

«ذکرُاللّه دَوَاءُ اَعْلالِ النُّفوس؛ یاد خدا داروی انواع بیماری های روان هاست».

همو در دعای کمیل به پیشگاه خداوند عرضه می دارد:

یامَن إسمُهُ دواءُ و ذکْرُهُ شِفاءٌ و طاعتُهُ غِنی. ارحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ و سِلاحُهُ البُکاءُ.

ای آن که نام او دارو، یاد او درمان و بندگی اش توانگری است! بر کسی که سرمایه اش، امید و ساز و برگش گریه به درگاه توست، مهربانی کن.

از این امام همام در روایتی نیز آمده است:

«ذکرُاللّه جَلاءُ الصُّدورِ و طُمَأْنینَةُ القلوب؛ یاد خدا، روشنایی سینه ها و آرامش دل هاست».

پیام متن:

1. تأثیر نیایش در ایجاد امنیت روانی؛

2. نقش آموزه های دینی در آرامش یافتن و بهداشت روان.

پی آمدهای نفی دین در غرب

امروزه در کشورهای غربی، صنعت، پیشرفت چشم گیری یافته و تکنولوژی، در ابعاد گوناگون زندگی مردم این جوامع راه یافته است. پس از رنسانس، به ویژه بعد از انقلاب صنعتی، بشر به تدریج با غلبه بر طبیعت و کشف قوانین حاکم بر آن، روش های بهتری را برای رسیدن به رفاه مادی به کار گرفت. با این حال، آسایش مادی هرگز نتوانست آرامش روحی را برای انسان غربی به ارمغان آورد. به عبارت دیگر، نوعی رابطه معکوس بین این دو متغیر ایجاد شد و به همین دلیل جوامع تهی از مذهب، با بحران های فراوانی رو به رو شده اند که از فراگیرترین آنها، بحران هویت و بحران معنویت است. این بحران ها، در نهایت به بروز آسیب های فردی و اجتماعی زیادی از جمله: افزایش میزان جرم و جنایت، قتل، انحرافات اخلاقی، تجاوز به حقوق دیگران، خودکشی و بیماری های روانی انجامید.

دیل کارنگی می گوید:

برادران مایو، که کلینیک آنها [در آمریکا] شهرت فراوان دارد، اعلام داشته اند که نصف بیشتر تخت خواب های بیمارستان ها را کسانی گرفته اند که گرفتار ناراحتی عصبی هستند. همچنین، موقعی که اعصاب این بیماران را زیر میکروسکوپ های بسیار قوی معاینه کرده اند، معلوم شده که در بیشتر موارد، اعصابشان کاملاً سالم بوده و بی عیب و نقص است.مرض آنها از فساد و خرابی اعصابشان نیست، بلکه از هیجان درونی، محرومیت، هراس و نگرانی، موفقیت نداشتن و ناامیدی سرچشمه می گیرد.

الکسیس کارل، در مورد افزایش میزان بیماری های روحی و روانی در آمریکا می نویسد:

هر سال تقریبا هشت هزار بیماری جدید و بی سابقه بر تعداد بیماری های روحی اضافه می شود و اگر اداره امور به همین وضع بگذرد، یک یا دو میلیون بچه یا جوان که فعلاً در مدرسه ها و دانشگاه ها تحصیل می کنند، در یک زمان به علل بیماری های روحی به تیمارستان ها تحویل داده خواهند شد....

کنار نهادن دین از زندگی اجتماعی جوامع توسعه یافته اروپایی و آمریکا، پی آمدهای ناگواری به همراه داشته و به بروز نهیلیسم (پوچ گرایی) انجامیده است.

اهل اندیشه در پاسخ به این پرسش که: ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود ـ به کجا می روم، آخر ننمایی وطنم درمانده اند. زیرا فرهنگی که بر اساس آن می اندیشند و به حیات خود ادامه می دهند، سال هاست ماورای این جهان را نفی کرده است.

پیام متن:

1. افول دین و برنامه های معنوی در غرب؛

2. کاهش میزان آرامش و امنیت خاطر در جوامع غربی؛

3. افزایش میزان جرائم و انحراف ها در غرب، به سبب بحران معنویت و بروز اندیشه های مبتنی بر پوچ گرایی.

تأکید صاحب نظران غرب، بر دین و آموزه های دینی به عنوان

عامل مؤثر در رفع مشکلات زندگی

بسیاری از صاحب نظران غربی، با توجه به افزایش بی رویه مفاسد اجتماعی که بر اثر دنیاگرایی و فقر معنویت گریبان گیر جوامع آنها شده است، به مردم سفارش می کنند که دوباره به آغوش دین بازگردند و زندگی خود را با شمیم جانفزای ایمان عطرآگین سازند. دیل کارنگی در آیین زندگی چنین می نویسد:

امروزه جدیدترین علم پزشکی یعنی روان پزشکی، همان چیزهایی را می آموزد که پیامبران تعلیم می دارند. زیرا پزشکان روحی دریافته اند که دعا و نماز و داشتن ایمانی محکم، نگرانی، ناامیدی، هیجان و ترس را که موجب نیم بیشتری از بیماری ها و ناخوشی های ماست، برطرف می سازد. امروزه روان شناسان نیز مبلغان متجدد دینند و حتی برای نجات از آتش دوزخ همین دنیا، یعنی زخم معده، آنژین، دومواترین و اختلالات عصبی و جنون، گرویدن به دین را توصیه می کنند. متأسفانه، ما فقط هنگامی که همه درها به رویمان بسته و آخرین نیروهایمان تمام می شود، متوجه خدا می شویم. ولی چرا تا آن موقع صبر کنیم، چرا هر روز تجدید قوا نکنیم؟ من هر گاه به نماز و نیایش می پردازم، حس می کنم که اعصابم آرامش یافته و در سکوت و ثبات بی نظیری فرو رفته است.

پیام متن:

1. دعوت مردم به دین و معنویت، از سوی اندیشمندان غربی؛

2. توجه و اعتراف این دانشمندان به نقش دین، در التیام بیماری های روحی و جسمی.

حکایتی شنیدنی

دیل کارنگی درکتاب خود، به زندگی زنی با نام مستعار ماری کوشمن اشاره می کند که نیایش و یاد خدا او را از فکر خودکشی بازداشت و نیروی جدیدی را برای ادامه زندگی در قلب او پدید آورد. داستان او چنین است:

در سال های سخت و تنگی، درآمد شوهرم در هفته 18 دلار بود. بیشتر اوقات این دستمزد به دست ما نمی رسید، زیرا هنگام بیماری شوهرم که بیشتر روزها به آن دچار می شد، هیچ گونه مزدی به او نمی دادند. او همیشه گرفتار بیماری های گوناگون مانند: اوریون، مخملک و گریپ بود. خانه ای را که با دست خودمان ساخته بودیم، از دست دادیم. به خواربار فروشی 50 دلار بدهکار بودیم و می بایستی خرج پنج فرزندمان را هم تأمین کنیم. من کارهای لباس شویی و اتوشویی همسایه ها را می پذیرفتم و در منزل لباس آنها را می شستم. لباس های کهنه سربازان را می خریدم و تن بچه ها می کردم. از زور غم و غصه مریض شدم. روزی خواربارفروشی که 50 دلار از ما طلب کار بود، پسر 11 ساله ام را به دزدیدن یک جین مداد متهم کرد. موقعی که پسرم جریان را تعریف می کرد، اشک در چشمانش حلقه زده بود. من آگاه بودم که او پسری درستکار و بی گناه است و بی جهت پیش دیگران بدنام و سرشکسته شده است. این حادثه پشتم را شکست و تمام دردها و مصیبت هایی را که با آن روبه رو بودیم، در نظر مجسم کردم. هیچ امیدی به آینده نداشتم. مثل این بود که دچار جنون موقت شده ام. دختر کوچک پنج ساله ام را به اتاق خواب بردم. پنجره ها را بستم و روزنه ها را با کاغذ گرفتم. دختر کوچکم به من گفت: مادر چه می کنی؟ من به او جواب دادم: می خواهم سرما نخوریم و سپس شیر گاز را باز کردم و روی رختخواب دراز کشیدیم. دخترم گفت: مادر، این کار مسخره است، چند لحظه پیش بود که از خواب بیدار شدیم! اما من جواب دادم: عیبی ندارد، فقط چرتی می زنیم.

سپس چشمانم را بستم و به صدای گازی که از شیر خارج می شد، گوش فرا دادم. هرگز بوی آن گاز را فراموش نخواهم کرد.... ناگهان فکر کردم آهنگی می شنوم. خوب گوش دادم، دریافتم که فراموش کرده بودم پیچ رادیوی آشپزخانه را ببندم... موزیک همچنان ادامه داشت. در همان موقع صدایی شنیدم که یک سرود مذهبی و قدیمی را می خواند: «وقتی که دردها و مصائب خود را می توانیم باخدای خود در میان گذاریم، چه لزومی دارد که از مشکلات خود نگران شویم».

با شنیدن آن سرود مذهبی قدیمی از رادیو، احساس کردم که خدا از طریق رادیو به من پیام می دهد که دست از کار نابخردانه و عجولانه خود بردارم و به او توکل کنم.

همان طور که به آن سرود گوش می دادم، درک کردم که اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. می خواستم به تنهایی به جنگ حوادث زندگی بروم و هرگز درباره نگرانی هایم از خداوند کمک نخواسته بودم... .

از جا پریدم و شیر گاز را بستم، درها را باز کردم و پنجره ها را گشودم. بقیه آن روز را به گریه و دعا گذراندم، نه برای آنکه خداوند به من کمکی بکند، بلکه به شکرانه موهبت هایی که به من ارزانی داشته [بود]. با خدای خود عهدکردم که از آن پس، هرگز ناسپاس نباشم و تا امروز هم سر قول خود ایستاده ام.

این زن در ادامه حرف هایش، به این مطلب اشاره می کند که وضع زندگی او نه تنها به سرعت عوض نشد، بلکه گاهی سختی های دیگری، همچون کوچ کردن به یک مدرسه روستایی با اجاره 5 دلار در ماه نیز زندگی او را تحت الشعاع قرار داد، اما نیروی ایجاد شده در وجود او بر اثر نیایش و ارتباط با خدا، به گونه ای قدرت روحی او را افزایش داد که دیگر هرگز در مقابل ناگواری ها و سختی ها خود را نباخت. داستان زندگی او چنین ادامه می یابد:

امروز بچه های من پرورش یافته و هر کدام برای خود خانواده ای تشکیل داده اند. من صاحب سه نوه زیبا هستم. هنگامی که شیر گاز را به یاد می آورم، از خدای خود سپاس گزار می شوم که مرا به موقع بیدار کرد. چه خوشی هایی را از دست می دادم، اگر آن عمل وحشیانه را اجرا می کردم چه سالیان خوشی را که نمی دیدم! هنگامی که به گوشم می رسد شخصی می خواهد به زندگی خود خاتمه دهد، فریاد می کشم نکن! نکن! لحظه های تاریک زندگی، بیش از پلک زدنی طول نمی کشد و سپس آینده روشن و امیدبخشی در پیش است.

پیام متن:

نقش التیام دهندگی نیایش در زندگی انسان.

دیدگاه روان شناسان درباره نیایش و آثار آن

یکی از روان شناسان مشهور به نام کارل جونک، در کتاب خود می نویسد:

در سی سال گذشته، مردم کشورهای گوناگون به من مراجعه کرده اند و صدها بیمار را معالجه کرده ام. در بین همه بیماران که نیمه دوم زندگی، یعنی پس از سی وپنج سالگی را می گذراندند، کسی نبود که مشکل او یافتن یک عقیده مذهبی نباشد. مسلما بیماری آنها مربوط به این می شد که چیزهایی را که مذهب های مختلف به پیروان خود بخشیده اند، آنها از دست داه اند. هیچ کدام از آنها تا وقتی که عقیده مذهبی خود را نیافتند، در حقیقت معالجه نشدند.

برخی از صاحب نظران به دعا به عنوان عنصری حیات بخش و عاملی بسیار مؤثر در رفع آلام بشری توجه دارند. آنان معتقدند که مناجات در زندگی انسان تأثیری ژرف دارد و به زوایای روحی او نفوذ می کند.

الکسیس کارل، در انسان موجود ناشناخته آورده است:

حالت دعا و مناجات، آثاری در اعضای بدن ما می گذارد که در نوع خود بی نظیر است. در روز اول آن قدرها جالب توجه نیست، اما کم کم وقتی که ادامه یافت، هیچ لذتی با آن برابری نمی کند.

انسان در این حالت خود را به طرزی تسلیم خدا می کند. گویا که تخته سنگ مرمری بی اختیار، در مقابل سنگ تراش است و در همان حال از خدای خود رحمت و ترحم می طلبد و از او خواهش ها و تمناها می کند،به ویژه برآورده شدن تقاضا و آرزوهای رفیقان و دوستان خود را از خداوند مسئلت می دارد... .

بسیاری از اندیشمندان غربی، بازگشت به دین و معنویت و حضور در کلیسا و گوش فرادادن به اندرزها و سخنان آموزنده کشیشان را به مردم پیشنهاد می کنند. آنان معتقدند که در جهان تشنه معنویت، تنهاعاملی که می تواند انسان ها را به زلال معرفت رهنمون سازد، نیایش است. به اعتقاد آنان، انسان خسته از زنجیر ماشینیزم و گرفتار گردونه کارهای تکراری و نیز انسان فاقد مبدأ و معاد، زندگی کاملاً یک نواخت و پوچی دارد. آلبرکامو، نویسنده معروف غرب، در این باره از تمثیلی استفاده می کند.

او زندگی را «چرخه ای عبث می انگارد که انسان در آن، مانند سیزیف (قهرمان افسانه ای یونان) به کار تکراری بالا بردن سنگ از کوه، از صبح تا شام و سپس رها کردن آن و مجددا تلاش برای بالا بردن آن مشغول است».

نیل پستمن هم می نویسد:

زندگی کردن در جهانی که عاری از حادثه ها و اتفاقات تصادفی است و در پس هر جریانی، اعم از طبیعی یا اجتماعی، معنا و مفهومی قرار دارد و هر حادثه و رویدادی هدفمند، حداقل از دیدگاه تئوری، موهبتی است بی نظیر و تحفه و ارمغانی است که فقط از جانب دین و معارف دینی و الهیات به انسان هدیه شده است....

این سخنان نشان دهنده این است که به اعتراف بزرگان اندیشه و صاحبان خرد، دین یگانه عاملی است که به زندگی فرد جهت و هدف می دهد. انسان درمقام اشرف مخلوقات، فقط زمانی می تواند بر تمامی کائنات برتری خود را اثبات کند و بر سریر اندیشه تکیه زند که از یک دیدگاه محکم اعتقادی و آیینی آسمانی بهره مند باشد. ادیان آسمانی برای زندگی پیش از تولد انسان تا لحظه مرگ او برنامه و هدف های مشخصی تنظیم و عرضه داشته اند.

در این میان، اسلام به عنوان کامل ترین و آخرین دین، برای تمامی گام های انسان در زندگی جهت و هدف معین کرده است و بدین شکل به حیات رهروان خویش معنا و مفهومی جاودانی بخشیده است؛ حیاتی که با مرگ پایان نمی پذیرد و در واقع مرگ نقطه عطفی با حیات ماورایی اوست. دقت در زندگی و سخنان بزرگان علم و معرفت جهان غرب، می تواند برای ما هم بشارت دهنده و هم هشداردهنده باشد. بشارت دهنده است؛ زیرا به ما ثابت می کند که خردمندان دیگر ملت ها با وجودی که به اختراعات و اکتشافات صنعتی فراوانی موفق شده اند، خلأ دین و معنویت را در زندگی خود احساس می کنند و هشدار دهنده؛ از آن رو که وقتی مادی گرایان و دنیامحوران تا بدین اندازه به سرچشمه های اصیل معنویت نزدیک می شوند، وظیفه ما به مراتب از گذشته سنگین تر و پراهمیت تر می شود. چرا که ما در دامان مکتبی رشد یافته ایم که آموزه های پربار و گران قدر آن، مانند سرلوحه هایی زرین و هدایت گر، سعادت دنیوی و اخروی ما را فراهم می آورند.

پیام متن:

1. توجه به دین؛ عاملی سرنوشت ساز در زندگی؛

2. تأکید بر رسالت خطیر مسلمانان در ارائه دین.

خدا در نگاه جبران خلیل جبران، نویسنده معروف لبنانی

دین و نیایش و ارتباط معنوی با خداوند بزرگ، از آغاز خلقت بشر و هستی، در هر زمان به شکلی مطرح بوده است. سخن گفتن و اندیشه در این باره نیز از همان روزها آغاز شده است و تا همیشه تاریخ شیرینی و حلاوت خاص خود را خواهد داشت. جبران خلیل جبران در باغ پیامبر و سرگردان درباره خدا و نشانه های او در اطراف ما کلامی جذاب دارد، وی می گوید:

بسیار بارها، خدای بی نهایت را به آواز می خوانید و اما به راستی جواب این آواز را نمی شنوید. می توانید به آواز پرندگان گوش بسپرید و نیز به نوای برگ هایی که با گذر باد، شاخه را ترک می گویند. یاران من، فراموش نکنید که اینان تنها آن گاه می خوانند که از شاخه جدا شوند!

باز از شما می خواهم چنین آزادانه از خدا سخن نگویید که همه چیزِ شماست. به جای آن به گفت و گو درآیید و یکدیگر را دریابید.

چون اگر پرنده مادر رو به آسمان پرواز کند، چه کسی جوجگان تازه از تخم درآمده را غذا می دهد؟ و اگر زنبور عسلی، زفاف میان دو شقایق را در دشتی واسطه نشود، دیگر کدام شقایق خواهد رویید؟ تنها آن هنگام که در خویشتن کهتر خویش گم شوید، به جست وجوی آسمانی برمی آیید که خداوندش می خوانید. باشد که راه به درون خویشتن مهتر خویش بیابید؛ باشد که کمتر عاطل باشید و جاده ها را سنگ فرش کنید.

پیام متن:

1. نزدیک بودن خدا به انسان؛

2. توجه به آیات و نشانه های الهی در پیرامون خود؛

کلامی از یحیی بن معاذ رازی پیرامون شیرینی یاد خداوند

سعدی علیه الرحمه، به نقل از یحیی بن معاذ رازی رحمه الله می گوید:

خداوندا! همه دنیا را به کلیت، میدانی ساختم و دل خود را در آن میدان گویی ساختم و آن گوی را هر جا انداختم، با هیچ چیز قرار و آرام نگرفت، الا به نام تو و همه عقبی را میدانی کردم و دل خود را در آن میدان گویی کردم و به هر طرف که زدم، با هیچ چیز قرار و آرام نگرفت، الا به دیدار تو.

ملکا! مرا از همه دنیا نام تو بس و از همه عقبی مرا جمال تو بس. جان و جهان من! از عالمِ نام به عالمِ پیغام آی!

پیام متن:

1. قرار و آرامش انسان با یاد خدا محقق می شود؛

2. خداوند، تکیه گاه و پشتیبان انسان در دنیا و عقباست.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 8 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)


در عصر ما این امر مسلم گشته است که رفتار فرد و بشر نتیجه موفقیت‌ها و عوامل متعددی هستند که مهمترین آنها خانواده، مدرسه و اجتماع هستند. هنگام طفولیت و کودکی این سه عامل اساس شخصیت فرد را پی‌ریزی کرده و پایه رفتارهای بعدی او را استوار می‌سازد. اگر خانواده، مدرسه و اجتماع هریک وظایف خود را به خوبی انجام دهند شانس موفقیت کودک در زمان بلوغ و بزرگسالی افزایش خواهد یافت و برعکس چنانچه پارامترهای یاد شده به هر دلیلی از انجام وظایف خود قصور بورزند، سازگاری فرد در دوران جوانی و بزرگسالی بسیار دشوار و در برخی مواقع غیرممکن خواهد شد. تاثیر خانواده در رفتار کودک بیشتر در دوران قبل از مدرسه است و پس از آن مسئولیت مدرسه در تربیت کودک سنگین‌تر خواهد شد.
کودکان ایرانی در سن۶ سالگی وارد مدرسه می‌شوند و اکثرآنها وقتی از مدرسه بیرون می‌آیند به سن بزرگسالی رسیده‌اند . بنابراین طبیعی است که انتظار داشته باشیم این مدت طولانی بر تک تک آنها اثر عمیقی داشته است.مخصوصا اولین سال ورود به مدرسه که در آن واقعیت‌ها ورویدادهای زیادی اتفاق می‌افتد غم دوری از مادر ،وابستگی به معلم و... چنان درذهن کودک نقش می‌بندد که تا آخر عمر به یادش می‌ماند. مدرسه از نظر عاطفی خنثی است. به رغم تلاش‌های خانواده، مدرسه ، معلم و حتی خود شاگرد به منظور هرچه بهتر اداره شدن مدرسه ، مفید بودن کلاس مدرسه وسالم بودن روابط اجتماعی کودکان با یکدیگر وکودکان با مدرسه، گاهی مشکلات زیادی در این عرصه دیده می‌شود.دلایل عدم سازگاری دانش‌آموز با مدرسه بسیار زیاد است . 
برخی ازآنها از وجود خودشاگرد نشات می‌گیرد،برخی دیگر ریشه درخانواده ومسائل اقتصادی واجتماعی دارد وبالاخره بعضی دیگر از مدرسه ناشی می‌شود. پژوهشگران دشواری‌های دانش‌آموزان را از دید معلمان تحقیق کرده‌اند: براساس یافته‌های این محققان بیشترین دشواری‌های دانش‌آموزان از نگرش منفی آ‌نها سرچشمه می‌گیرد.
در این میان نقش معلم در ایجاد نگرش مثبت در کودکان نسبت به مدرسه وکلاس درس از اهمیت خاصی برخوردار است که کودک در آنجا شایستگی ،شکست ، موفقیت ، محبوبیت ،انزوا و... را تجربه می‌کند اوبا راهنمایی‌های معلم می‌فهمد که برای ارزش داشتن باید موفق شود. کودک به کمک معلم به موفقیت‌هایی دست می‌یابد که اعتماد به نفس دراو ایجاد می‌نماید. 
● دشواری‌های رفتار دانش‌آموز در کلاس:
الف) دانش‌آموز نمی‌داند که چه کار باید بکند.
ب)دانش‌آموز نمی‌داند که چگونه عمل کند.
ج)دانش‌آ‌موز نمی‌داند که چرا باید آنچه از او می‌خواهند انجام دهد.
د)دانش‌آموز بیکار است.
ه-)درس خیلی دشوار است.
و)درس خیلی آسان است.
ز)ازدرس عقب افتاده است.
ح)درس جالب نیست.
ط)درس به درد نمی‌خورد.
ی)مورد توجه همکلاسی‌هاقرار می‌گیرد.
ک)مورد توجه معلم قرار می‌گیرد.
ل)تلاش برای حذف رفتارهای ناخوشایند اغلب از نوع تنبیه.
کلیه موارد ذکر شده هرکدام به تنهایی می‌تواند عامل به وجودآمدن دشواری‌های رفتاری در دانش‌آموزان گردد. لذا با شناسایی سریع هر یک از علایم می‌توان از بروز آنهادر دانش‌آموزان جلوگیری کرد و در صدد رفع آن برآمد.بدین منظور مراقبت از سلامت روان دانش‌آموزان همانند مراقبت از بهداشت وسلامت جسمانی آنهااهمیت دارد که والدین باید مسئولیت آن را شخصا برعهده بگیرند وبا کسب شیوه‌هاومهارت‌های مناسبی که پایداری عاطفی و رشدشخصیت را امکان‌پذیر می‌سازد بتوانند تعارض‌ها وفشارهای زندگی را شناسایی ودانش‌آموزان را حمایت نمایند به طوری که امکان تداوم زندگی برای آنان سهل گردد.
دوره نوجوانی درعین حال که به‌عنوان یک دوره گذرای تدریجی از کودکی به بزرگسالی امتیازات زیادی را برعهده دارد زمان طولانی‌تری را برای کسب مهارت‌ها و آماده شدن برای آینده در اختیار نوجوانان وجوانان می‌گذارد اما دوره‌ای آکنده از تعارض و نوسان بین وابستگی واستقلال است.
برای از بین بردن دشواری‌های رفتاری دانش‌آموزان چه اصولی باید در نظر گرفته شود.
۱) حفظ خونسردی در تمام مدت دخالت در رفتار دانش‌آموز
۲) اقدام موثر 
۳) اقدام که فعالیت‌ یادگیری را کمتر مختل سازد.
۴) اقدامی که یادگیری رفتار سازگار را ممکن می‌سازد.
۵) اقدامی که مسئولیت رفتار را به خود دانش‌آموز واگذار می‌کند.
توصیه و تلاش روانشناسان بر این است که مدیر ،‌ناظم و مخصوصا معلم طوری اقدام کنند که کودکان ونوجوانان آسیب روانی نبینند. آنها به این نکته تاکید دارند که هرگونه تصمیم‌گیری آنها بر دانش‌آموزان اثر عمیقی دارد. 
 

فلسفه تعلیم و تربیت عصر ما با سالهای گذشته متفاوت است. 
بدین معنی هدف آموزش و پرورش فقط تعلیم دروس و سایر مطالب فکری نیست بلکه پرورش جسم و روان و به طور کلی آماده‌سازی دانش‌آموز برای زندگی مسالمت‌آمیز در اجتماع است. برآوردن احتیاجات جسمانی و اجتماعی و روانی کودک که قسمت عمده‌ای از تربیت او را شامل می‌شود، از عوامل بسیار مهم پرورش کودک می‌باشد اگرچه تربیت جسمانی کودک در مدارس از سالها پیش مقرر شده و وسایل مختلف از قبیل زمین‌های بازی و استادیوم‌های ورزشی و امثال آن بدین‌منظور ایجاد گردیده‌اند ولی موضوع سلامت فکر اطفال هنوز به نحو صحیح مورد توجه و قبول مدرسه قرار نگرفته و براساس این غفلت درباره بهداشت روانی کودک مدرسه به‌طور غیرمستقیم و پیشرفت و ازدیاد اختلالات روانی کودکان موثر واقع شده است.
 اساس رفتار افراد بشر در دوران کودکی آنان ایجاد می‌شود در آن هنگام یاد می‌گیرند که چگونه بنشینند، راه روند و یا صحبت نمایند. آنان می‌آموزند که چطور باید با کودکان دیگر به بازی پرداخته و یا چگونه با آنها سازش کنند. در این دوران ضمن این نوع یادگیری کودک احساسات و عواطف را می‌آموزد. بدین‌معنی که یاد می‌گیرد چه موقع بترسد یا خشمناک گردد یا محبت ورزد و یا تحت چه شرایطی عواطف خود را کنترل نموده و یا آنها را رها سازد. هرچه محرومیت در این موارد زیادتر باشد کودک بیشتر دست به اکتساب رفتارهای ناهنجار می‌زند. رفتاری که در مدرسه با کودک می‌شود یا به صورتی باشد که نه تنها موجب تشدید اعمال غیرعادی او نگردد بلکه تا اندازه زیادی نیز فرصت یادگیری رفتارهای سالم و مطلوب را به او بدهد.


در ادامه عوامل موثر در بهداشت روانی در مدرسه به اختصار آورده شده است:
۱) پیشرفت دروس:
‌متفاوت بودن افراد بشر با یکدیگر در ابعاد گوناگون، از اصول مهمی است که آموزگاران و دبیران به منظور کمک بهداشت روانی کودک در مدرسه باید از آن آگاه باشند. اگرچه اختلافات فردی فقط منحصر به هوش نیست ولی این موضوع بخصوص برای معلمان حائز اهمیت است مثلا در کلاس پنجم که سن دانش‌آموزان به‌طور متوسط یازده سال است ممکن است حدود سن روانی آنان میان چهار تا هشت سالگی باشد چنانچه سعی معلم در این باشد که فقط در حدد فهم افراد متوسط تدریس کند، به کودکانی که خیلی باهوش و یا بسیار کم هوشند ضرر خواهد رسید. میل به پیشرفت تحصیلی در اغلب کودکان وجود دارد و این تمایل فقط هنگامی ارضا می‌شود که هدفهای موردنظر کودک خارج از دسترس او نباشد. سعی معلم نباید فقط منحصر به این شود که دانش‌آموزان بهترین نمره را کسب کنند بلکه مدرسه باید سعی کند به هر فرد به اندازه توانایی او مسئولیت داده و حتی‌الامکان در پرورش فکری و روانی و جسمانی کودک بکوشند. کودکانی که از میل به پیشرفت درسی آنها به نوعی در محیط کلاس جلوگیری می‌شود دست به رفتارهای متعدد و گاهی غیرعادی می‌زنند. عده‌ای به اندازه کافی انعطاف‌پذیری دارند و خود را با محیط همساز می‌نماید و تعدادی ناسازگار شده، دسته‌ای هم به بی‌قیدی وقت‌گذرانی می‌کنند و بالاخره گروهی نیز به عامل تخیل پناه می‌برند. گاهی اوقات کودکان عقب‌افتاده با سعی و کوشش فراوان قادرند از دبستان به دبیرستان بروند، در حالی که در آنجا دچار گرفتاری‌های زیادی خواهند شد. بنابراین ضروری است که در دوره دبستان معلمان مربوطه بدانند که میزان استعداد هر کودک چیست و تعلیمات خود را بر آن اساس استوار سازند. www.migna.ir
۲) امتحان:
‌امتحانات جزءلاینفک برنامه آموزش و پرورش است. بنابراین طرز فکر آموزگار و شاگرد در مورد آن در بهداشت روانی بسیار موثر است. معلمان نباید کودکان را از امتحان ترسانده و آن را به‌عنوان اسلحه‌ای به منظور سرکوبی آنها به کار برند بلکه باید سعی کنند تا محصل به امتحان تنها به‌عنوان وسیله‌ای که توسط آن مقدار پیشرفت و تکامل سنجیده می‌شود بنگرد. استفاده از این وسیله باید براساس تشریک مساعی آموزگار و شاگرد به منظور بالا بردن سطح دانش شاگرد باشد. متاسفانه طرز فکر معلم و شاگرد در مورد امتحان به‌نوعی است که این سنجش مصیبت و واقعه عظیمی جلوه‌گر می‌شود و عکس‌العمل عاطفی کودک در این باره گاهی به قدری شدید است که در جلسه امتحان از به یادآوردن مطالبی که به خوبی آموخته عاجز می‌ماند. گاهی حالت انتظار، تشویش، ترس و شرمندگی قبل و بعد از امتحان در حدی نامطلوب است که امکان دارد کودک یا جوان دچار اختلافات روانی شده و حتی اقدام به انتحار می‌کند. 
۳) نمره: 
چون در حال حاضر مهمترین راه ارزیابی استعداد کودک از طریق نمره دادن به امتحانات کتبی و شفاهی است بنابراین لازم است اثرات آن را در بهداشت روانی کودک بررسی کنیم. معلم و شاگرد هر دو باید به این نکته آگاه باشند که وجود نمره به دو منظور است، یکی معیار کیفیت کار و دیگری اساس ترفیع به درجه یا کلاس بالاتر. منظور اولی یعنی اندازه‌گیری کیفیت کار محصل به‌وسیله نمره موضوعی سنی و قابل ایراد است. نمره در یک موضوع معین به هیچ‌وجه نمی‌تواند ارزیابی صحیح و کامل، از کاری که محصل نموده است باشد. معدل تعداد زیادی نمره قابل اطمینان‌‌تر است، معذلک آن هم معیار کامل نمی‌باشد. اگر نمره تنها به منظور اجازه ارتقا به کلاس بالاتر می‌شود، در این صورت کافی است که یک سیستم جدید نمره‌گذاری ابداع کرد که در آن فقط “قبول” و “ناقص” موجود باشد و یا اگر مسئولین آموزش و پرورش تصور می‌کنند که باید اساسی برای پاداش دادن به محصلین برجسته موجود باشد، می‌توان یک سیستم پنج درجه نمره‌گذاری که عبارت باشد از خیلی خوب، خوب، متوسط، ضعیف و ناقص برقرار نمود. هدف کودک نباید رسیدن به حد کمال و برتری‌جویی باشد، بلکه مقصود باید صرفا کسب دانش باشد تا به وسیله آن شخص برای خود و دیگران سودمند واقع شود. نمره و بخصوص نمره عددی کودکان را به رقابت شدید تحریک می‌کند در حالی که از نظر تربیتی و روانی صحیح نیست که هدف عمده تحصیل فرد آرزوی غلبه بر دیگران باشد. نتایج مضر این روش “نمره دادن” بیش از همه متوجه افراد کم‌هوش می‌شود زیرا اینان بالطبیعه قادر به رقابت با دیگران نیستند و از این بابت احساس حقارت‌ حماقت و شکست شدید خواهند نمود. بهترین محرک پیشرفت در کار، موفقیت است. هرچه کودک بیشتر موفق شود کار او بهتر خواهد شد. بنابراین برنامه مدرسه باید به‌گونه‌ای باشد که هر کودکی بتواند مقداری موفقیت کسب کند. این امر زمانی ممکن است که استعداد واقعی کودک معلوم باشد و در حدود آن بتواند انجام وظیفه کند. شکست همیشه نامطلوب است و عدم موفقیت پی در پی معمولا منجر به رفتار غیرعادی خواهد شد. موفقیت تجربه مثبت و مفیدی است و موفقیت مداوم باعث ایجاد تعادل شخصیت و احساس اعتماد به نفس می‌گردد. 
۴) انضباط:‌
مشکلات مربوط به انضباط، معمولا براثر احساس ناکامی و تعارض روانی کودک ایجاد می‌شود. کودکی که محرومیت خود را به صورت پرخاشگری نشان می‌دهد، در کلاس اختلال به‌وجود آورده و باعث ناراحتی آموزگار وحتی مدیر و معاون می‌شود. علل ناسازگاری در کلاس درس تقریبا واضح است. هر کودکی میل به موفقیت دارد ولی اگر وظایفی که به او محول شده خارج از حدود و استعداد و علاقه‌اش باشد، احساس ناکامی و بی‌حوصلگی خواهد کرد. این احساس محرومیت، آزاردهنده است و او باید به هر طریق آن را جبران کند. این عمل جبرانی ممکن است به صورت آزار رساندن به معلم، کتاب، صندلی و اذیت همکلاسان جلوه نماید. تطبیق متون درس با استعدادهای کودکان مقدار زیادی از مشکلات انضباط را حل خواهد نمود. رابطه معلم و محصل باید به نوعی باشد که به کودک احساس ایمنی و اعتماد به نفس دهد. آموزگار فقط موقعی باید متوسل به روشهای انضباطی در کلاس شود که نتیجه مفیدی بر آن افراد داشته باشد. عامل ترس به هیچ‌وجه نباید به منظور اداره کردن کلاس به‌کار برده شود، زیرا به این وسیله کودک احساس اضطراب و ناامنی بیشتر نموده، بر مشکلات انضباطی در کلاس خواهد افزود. در کل ناسازگاری علامت ناراحتی روانی است. اگر کودک در امتحان تقلبی می‌کند شاید به این دلیل باشد که مطالب درسی برای او قابل فهم نیست. همچنین اگر او در کلاس درس ناسازگاری نشان داده و به دیگران آزار می‌رساند، شاید به علت ناراحتی‌های خانوادگی باشد و یا اگر کودک دزدی می‌کند ممکن است به این دلیل باشد که احتیاج زیاد به توجه و مهربانی دارد. آموزگار باید به‌خوبی به حساسیت و رفتار گوشه‌نشینی و غیراجتماعی کودک توجه کند و به اندازه کافی اطلاعات روانشناسی داشته باشد تا بتواند کودکان غیرعادی را تشخیص داده و به نزد متخصص بفرستد. 
۵) معلم یا آموزگار:
مهمترین و موثرترین فرد در هر موسسه تربیتی عبارت است از معلم. به دلیل اهمیت فوق‌العاده معلم لازم است بدانیم که او دارای چه نوع صلاحیت علمی و شخصی است. مهمترین شرط معلمی از لحاظ بهداشت روانی این است که او با کمال صمیمیت و خلوص نیت، کودکان را دوست بدارد و از رفتار آنان آزرده نگردد بلکه با صبر و حوصله و خوشرویی سعی کند به عمق مشکلات کودکان پی برده در حل این مسائل تا حد ممکن بکوشد. چون کودکان قسمت عمده‌ای از ساعات روزانه خود را در مدرسه و تحت تاثیر آموزگاران می گذرانند، بنابراین ضروری است که معلمان با اصول بهداشت روانی آشنا شده و مسائلی از قبیل ماهیت امراض روانی و علل و روشهای پیشگیری را بیاموزند. 

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 16 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

سلامت روان در مدرسه

 

اگر یك كودك صرف‌نظر از آنچه در زندگی برایش رخ داده است، بتواند در مدرسه موفق عمل كند،

برای موفقیت در زندگی شانس زیادی خواهد داشت. مسوولیت معلمان و دست‌اندركاران مدرسه آن

است كه برای كودكان شرایط روانی را فراهم آورند تا آنها بتوانند با استفاده منطقی و عقلانی از

توانایی‌های خدادادی‌شان به موفقیت دست یابند. كودكان در مدرسه نیازمندی‌های روانی بی‌شماری

دارند. نیاز به مبادله‌ عشق و محبت و نیاز به احساس ارزشمندی، از جمله این نیازها هستند. باید به

كودكان كمك كرد تا بتوانند كسی را در دنیا بیابند كه دوستش داشته باشند و در مقابل نیز شخصی یا

اشخاصی را نیز دوست بدارند. محیط مدرسه باید به گونه‌ای ترتیب داده شود تا كودكان بتوانند و

فرصت آن را بیابند تا به عاطفه و محبت دست پیدا كنند. برای احساس ارزشمندی، معلومات و قدرت

تفكر لازم است

.
اگر كودكی كه به مدرسه رفته، در تحصیل معلومات، فراگیری شیوه تفكر و حل مشكلات شكست

بخورد، بعید است كه خانواده و اطرافیان او بتوانند شكست وی را جبران كنند. محیط مدرسه باید به

گونه‌ای ترتیب داده شود كه كودكان در خلال آموزش، مهارت‌های علمی اهدا و دریافت محبت و

اعتماد به نفس كافی برای نشان دادن این احساسات به دیگران را بیاموزند. كودكان باید بیاموزند كه

چگونه در كوران مشكلات اجتماعی و آموزشی در مدرسه، حساسیت و دلسوزی داشته باشند و

بتوانند به همسالان‌شان كمك كنند. اختصاص‌دادن برخی برنامه‌های مدارس به آموزش مهارت‌های

اجتماعی و ارتباطی گامی موثر در راه رسیدن به این هدف است. جلسه‌های بحث و گفتگو میان

دانش‌آموزان و معلم كلاس، فرصتی برای آموزش این مهارت‌ها در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌دهد.

معلمان طی این جلسات می‌توانند بلوغ و احساس ارزشمندی را در میان كودكان بارور سازند.

آموزش تعهد داشتن به كودكان می‌تواند به آنها كمك كند كه به همنوعان‌شان بی‌تفاوت نباشند و در قبال

رفتارهای خود نسبت به دیگران دقت عمل بیشتری به خرج دهند. كودكان در این شرایط هیچ‌گاه

احساس تنهایی نخواهند كرد و در ابراز محبت و كسب هویت موفق خواهند بود.


شاید برگزاری چنین كلاس‌هایی در مدارس غیرانتفاعی كه تعداد كودكان كمتر است آسان‌تر باشد

ولی می‌توان با اندكی ظرافت و دیدن نیمه پر لیوان، به فكر كودكان مدارسی نیز بود كه هر

كلاسی ۳۰ تا ۴۰ دانش‌آموز دارد. در این مدارس می‌توان كلاس را به چند گروه تقسیم كرد و

برای هر گروه جداگانه این كارگاه‌های آموزشی را برگزار كرد. می‌توان حتی برای برگزاری

این كلاس‌ها از كارشناسان بهداشت روان، مربیان پرورشی و حتی روان‌شناسان استفاده كرد و

این كلاس‌ها را هرچه پربارتر برای كودكان فراهم نمود. در میان والدین كودكان یك كلاس و یا

یك مدرسه افرادی پیدا می‌شوند كه بتوان گاهی مسوولیت این كلاس‌ها را به آنها سپرد؛ افرادی

كه در این رشته‌ها تخصص و مهارت كافی را دارند.

 

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 13 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

 

 بدون در نظر گرفتن اینکه کدام و یا چه تعداد از افراد، خانواده شما را تشکیل می دهند  فراهم کردن یک محیط سالم روانی برای خود و خانواده خود کار آسانی است.
 راه های زیادی برای رسیدن به سلامتی روانی وجود دارد در حالی که استرس خود را از بین می برید و با کسانی که دوست دارید وقت می گذرانید.

در اینجا یک لیست مختصر از ایده ها برای اینکار وجود دارد:

- با هم شام خوردن: همانطوری که بسیاری از خانواده ها می دانند، یافتن زمانی برای نشستن در کنار هم برای یک وعده غذایی می تواند کار سختی باشد.اما انجام اینکار یک بار در هفته یک فرصت اولیه برای حرف زدن، گوش دادن و لذت بردن ازیک وعده غذایی خوب است.

- کمی ورزش کردن:همه ما می دانیم که ورزش کردن کارسختی است اما همچنین می تواند برای خانواده جذاب و مفرح باشد و به شما کمک کند احساس خیلی خوبی داشته باشید پس با کسانی که دوست دارید شانس خود را امتحان کنید، شنا بروید یا به ورزش مورد علاقه خود بپردازید.

- به باغ وحش یا موزه بروید: یک روز تعطیل را انتخاب کنید و به باغ وحش محلی و یا موزه برای یاد گرفتن و کاوش بروید.بعد از آن به خوردن یک ناهار و یا اسنک سالم بپردازید.

- پیاده روی: پیاده روی با یکدیگر می تواند یک راه ساده و جذاب برای گردش خون باشد در حالی که از بیرون بودن و همراهی اعضای فامیل لذت می برید.

- تماشای فیلم: یک فیلم خانوادگی خوب انتخاب کنید، مقداری پاپ کرن تهیه کنید و تا شب خانه بمانید.

- به اندازه کافی استراحت کنید: سلامت جسمی و روانی تغییرات دارد و شما می توانید در بهترین شرایط خود باشید تنها در صورتی که به اندازه کافی استراحت کرده باشید. مطمئن شوید که شما و اعضای خانواده تان هر شب ۷ تا ۸ ساعت کامل خواب کافی داشته باشند.

- وعده غذایی سالم: خانواده خود را به وسیله وعده های غذایی سالم به عادت های غذایی سالم تشویق کنید.چیپس و سودا را با اسنک های سالم تر مثل هویج، کشمش و آبمیوه تازه و یا آب جایگزین کنید.

- با یکدیگر کتاب بخوانید: خواندن یک کتاب خوب می تواند یکی از ساده ترین لذت های زندگی و یک راه خیلی خوب برای ورزش ذهنتان باشد. کتابی را انتخاب کنید که همه اعضای خانواده بتوانند از آن لذت ببرند و هر شب قسمتی از آن را با صدای بلند بخوانند.

- برنامه پیک نیک بچینید: یک روز آفتابی را انتخاب کنید، یک ناهار مناسب تهیه کنید و به پارک بروید. راکت تنیس و یا توپ فوتبال با خود ببرید و اعضای خانواده را تک تک برای بازی به مبارزه بطلبید.

- به تعطیلات بروید: برای چند روز و یا بیشتر از خانه و کار دور شدن نیز یک راهکار است. یک برنامه مفرح و مقرون به صرفه برنامه ریزی کنید که خانوادتان بتوانند استراحت کنند، آرامش پیدا کنند و از شلوغی برنامه های شما فرار کنند.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 48 چهارشنبه 24 مهر 1392 نظرات (0)

وقتی که بچه بودم، دلم می‌خواست دنیا را عرض کنم، بزرگتر که شدم گفتم دنیا خیلی بزرگ است. کشورم را تغییر می‌دهم. در نوجوانی گفتم کشور خیلی بزرگ است بهتر است شهرم را دگرگون کنم. جوان که شدم گفتم شهر خیلی بزرگ است، محله‌ام را تغییر می‌دهم. به میان سالی که رسیدم گفتم از خانواده‌ام شروع می‌کنم، اما در این لحظه‌های آخر عمر می‌بینم که باید از خودم شروع می‌کردم، اگر تغییر را از خودم شروع کرده بودم، خانواده‌ام، محله‌ام، شهرم، کشورم و دنیا را به قدر توانم تغییر می‌دادم." 
در دنیایی زندگی می‌کنیم که بسیار پیچیده است و هر روز به رنگی دگر خود را می‌آراید و جلوه‌گری می‌کند. نقل است که در روزگاران قدیم و آن زمانی که هنوز خبری از تکنولوژی و ماشین و سرعت نبود و مردم درگیر با این چالشها نبودند، "آرامش" بود. بشر به خواست خود تصمیم گرفت که "آسایش" را تامین کند و در راه رسیدن به آن، تمام برون و اندرون زمین را شکافت و در آخر به آن چیزی که می‌خواست رسید ولی غافل از اینکه باید بهای سنگینی برای آن پرداخت می‌کرد و آن بهای سنگین، امنیت و‌آرامش روانی بود. به هر حال هدف از این نوشتار، ارتقای سطح آگاهی هموطنان است و قصد براینست درباره شالوده و اساس داشتن یک زندگی فردی، اجتماعی و یک جامعه سالم مطالبی بیان شود. ابتدا به مهم‌ترین اصل و عامل تعیین‌کننده می‌پردازم: 
سلامت روانی: سلامت روان به عنوان حالت رفاهی است که در آن هر فرد، ظرفیت‌های خود را شناخته،‌بتواند با استرس‌های طبیعی زندگی خود کنار آمده، به طور موثر و مولد کار کند و نیز قادر باشد در اجتماع مشارکت نماید. 
اختلالات روانی و رفتاری در تمام کشورها شایع است و مشکلات عدیده‌ای را نیز ایجاد می‌نماید. افراد مبتلا به این‌گونه اختلالات اغلب با مسائلی از قبیل انزوای اجتماعی، کیفیت بد زندگی و مرگ و میر دست به گریبانند. هم‌چنین این اختلالات، خود منجر به تحمیل هزینه‌های گزاف اقتصادی و اجتماعی نیز خواهند شد. مطالعات نشان داده که شیوع اختلالات روانی از قبیل افسردگی، اضطراب و... در شرایط بیکاری، درآمد کم، تحصیلات محدود، شرایط کاری پرتنش، تبعیض و شیوه‌های زندگی ناسالم بیشتر است. از طرفی دیگر، دیدگاه معنوی برروی باورها، نگرش‌ها، ارزشها و رفتارها تاثیر عمیق دارد و برروی بیوشیمی و فیزیولوژی تاثیر می‌گذارد. تاثیر معنویت روی فکر و بدن، "تندرستی معنوی" نامیده می‌شود. 
یکی از مهمترین عوامل رشد و ایجاد بهداشت روانی و سلامت جامعه، نقش خانواده است. بی‌شک خانواده در تامین بهداشت روانی و پیشگیری از آشفتگی‌های رفتاری نقش عمده‌ای دارد. تامین محیط سالم خانوادگی نقش مهم و عمده‌ای در پیشگیری از بیماری‌ها و اختلالات روانی و رفتاری داشته و در این فرآیند نه تنها پدر و مادر، بلکه افراد دیگری نیز که در محیط خانواده با کودک سروکار دارند در رشد و نمو روانی کودک موثر خواهند بود. روان‌شناسان و متخصصین بهداشت روانی بر این عقیده‌اند که محیط زندگی کودک، اشخاصی که در اطرافش هستند، طرز رفتار و کردار بزرگترها با کودک و یکدیگر، وضع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مذهبی هر یک به نوبه خود اثراتی در روحیه کودک به جای می‌گذارند. بی‌اعتنایی به نیازها، رفتارهای تحقیر‌آمیز بیش از حد و حمایت و محبت و تعیین و تمجید بیش از اندازه هر یک می‌تواند در ایجاد احساس ناراحتی، بی‌اعتمادی، تزلزل روحی و تشویش و اضطراب دائمی در کودک نقش کلیدی داشته و پایه و اساس بسیاری از حالات و رفتار و تمایلات عصبی را در بزرگسالی تشکیل ‌دهند. 
کودکانی که از لحاظ عاطفی و امنیتی در خانواده تامین نمی‌شوند با انواع مشکلات روبه‌رو خواهند شد؛ مشکلاتی از قبیل شیطنت‌ها، دروغگوئی‌ها و عدم فرمانبرداری‌های ساده وضع نابسامان خانواده می‌تواند به بزه کاری‌ها و جنایات بزرگسالی منتهی شود، بنابر این سلامت خانواده، تعادل شخصیتی والدین و آشنایی آنها به اصولی که می‌تواند محیط خانواده را سالمتر سازد، بسیار حائز اهمیت است. 

اهمیت خانواده در دوران نوجوانی 
نیازهای مرحله نوجوانی از حساسیت خاصی برخوردار است بطوری که در کنار سایر تحولات و تغییراتی که از جنبه‌های جسمانی و روانی در فرد اتفاق می‌افتد، ویژگی مشترک و مهم دیگر آن دوران، استقلال طلبی نوجوان در خانواده است. نوجوان می‌خواهد به طریقی رشد و استقلال خود را به خانواده ثابت کند و براین اساس شروع به ایجاد فاصله بین خود و خانواده می‌کند و به گروه همسالان نزدیک می‌شود. اینجا اگر خانواده به کارکردهای اساسی خود آشنایی نداشته باشد و همچنین با ویژگی‌های دوران نوجوانی آشنا نباشد، نخواهد توانست عملکرد تربیتی خود را به نحو شایسته ایفا کند. از طرفی اقدامات نامناسب خانواده موجب فاصله بیشتر و بیشتر نوجوان از محیط خانه و خانواده خواهد شد. 
همچنان اگر کارکرد تربیتی به شیوه درست بر روی نوجوان اعمال نگردد، فرد از پختگی فکری کامل برخوردار نخواهد گشت. لذا به زمینه‌های ناسازگارانه مثل عضویت در گروههای افراطی روی خواهد آورد. 
از آنجا که این دوران، دوران الگوگیری و همانندسازی نیز هست، خانواده باید الگوی مناسبی را برای نوجوان خود فراهم سازد. "هابز" معتقد است که بسیاری از نوجوانان پریشان حال و آشفته به خانواده‌هایی تعلق دارند که از زندگی اجتماعی مجزا و بیگانه‌اند. خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است. افراد سالم جامعه، افراد موفق و افراد فعال اجتماعی از داخل خانواده‌های سالم بیرون آمده‌اند و افراد ناسالم پرورش یافته خانواده‌های ناسالم هستند. 

سلامت خانواده 
انحرافات خانواده، عدم سلامت روانی خانواده، مشکلات اقتصادی و اجتماعی خانواده از لحاظ تأثیری که روی اعضای دارد جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. افراد، پیوند میان خانواده و اجتماع هستند. افراد پرورش یافته در خانواده وارد اجتماع می‌شوند و ویژگیهای سالم یا ناسالم خود را که در خانواده دریافت کرده‌اند، وارد اجتماع می‌کنند. از این لحاظ سلامت یک جامعه به سلامت خانواده‌های آنان وابسته است. "لارمارک" و "لوبله"، خانواده را مهمترین کانونی می‌دانند که جامعه از آن تغذیه می‌کند. به این ترتیب فرد در کنار تأثیری که از اجتماع خود می‌پذیرد با توشه‌ای که از خانواده خود دریافت کرده است محیط پیرامون خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد. چنین تأثیراتی علاوه بر مسائل پیرامونی جزئی بر مسائل کلان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه نقش ایفا می‌کند. به این ترتیب به نظر می‌رسد که اصلاح یک جامعه، پیشرفت و ترقی آن از جنبه‌های مختلف تأثیر اصلاح خانواده، توجه افراد به اهمیت خانواده و آموزش آنهاست، بنابر این خانواده آسیب پذیرترین گروه در برابر آسیب‌های اجتماعی است به طوری که اکثر مشکلات و آسیب‌هایی که در خانواده‌ها بروز می‌کند، درصورت عدم پیشگیری و برخورد صحیح با آنها، به درون جامعه نیز رسوخ می‌کند و در این شرایط دشوار دیگر نمی‌توان به راحتی، مشکلات و آسیب‌ها را کنترل کرد. 

راههای تقویت بهداشت روانی در خانواده 
1 - گفت و گوی محبت آمیز: یکی از راههای استحکام بنیان خانواده، توجه به ارتباط کلامی است. سخنان عاطفی و بهره گیری از کلمات دلنشین و خطاب‌های شایسته و محبت آمیز، مخاطب را جذب می‌کند. اگر در خانواده‌ای، مرد یا زنی با عبارات زیبا و دلپذیر همسرش را صدا کند، علاوه بر این که به فرزندان چگونه سخن گفتن را می‌آموزند، در قلب او جایگاه ویژه‌ای خواهد یافت. روان شناسان بر این باورند که بایستی ریشه بیشتر بیماری‌های روانی و اختلال‌های رفتاری را در محیط خانواده فرد در دوران کودکی و محیط اجتماعی وی جستجو کرد. در مراحل ابتدایی زندگی و در خانواده است که فرد با رفتارهای متضاد رو به رو می‌شود و ناتوان از جمع بندی بین خوب و بد در حالی که بخشی از او رفتارهایی را می‌شناسد که با آن در محیط خانواده انس گرفته است و بخش دیگر رفتاری را می‌یابد که جامعه آن را نادرست می‌شمارد؛ دچار ناتوانی در تبیین و ترکیب می‌شود و از درک درست و نادرست باز می‌ماند.
2- هماهنگی گفتار و کردار: تصحیح گفتار و رفتار و هماهنگی میان آنها که از سوی الگوها به افراد (کودک تا نوجوان) القا می‌شود می‌تواند کمک شایانی در بهداشت روانی جامعه ایفا کند. افزایش این تضادها همراه با سرزنش از سوی الگوهای خانوادگی و اجتماعی می‌تواند فرد را دچار بحران‌های روانی، شخصیتی و دوگانگی کند. 
* افراد سالم، موفق، فعال و کارآمد جامعه از داخل خانواده‌های سالم بیرون می‌آیند و افراد ناموفق، پرورش یافته خانواده‌های نامتعادل هستند.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 9 یکشنبه 21 مهر 1392 نظرات (0)


اهمیت توجه به بهداشت روانی کودکان

 

گاهی اوقات شناخت بهترین راه برای دوست داشتن و تربیت فرزندان دشوار است. گاهی متوجه رفتارهایی می شوید که شما را متحیر یا دلخور می کند و یا حتی می ترساند. برای آگاهی از نحوه عملکرد تربیتی و برخورد با کودکان باید اطلاعات مفیدی در زمینه بهداشت روان بدست آورد.

 

 

سلامت یا بهداشت روان عبارت از نحوه تفکر ، احساس و عملکرد ما به منظور رویارویی با موقعیت های زندگی است.

 

 
 
 

بهداشت روان در بردارنده نوع نگاه ما به خودمان ، زندگی مان و افرادی است که آنها را می شناسیم و به آنها علاقمندیم.همچنین به تعیین اینکه چطور استرس را کنترل کنیم ، با دیگران ارتباط برقرار سازیم ، گزینه های خود را ارزیابی کنیم و انتخاب نماییم کمک می کند.سلامت روان هم مانند سلامت جسم در هر مرحله ای از زندگی حائز اهمیت است.

 

 

 

 

مشکلات بهداشت روان

 

 

 

تشخیص تب در مکودک توسط والدین بسیار آسان است اما شاید تشخیص مشکل روانی او به این سادگی ها نباشد. مشکلات مربوط به سلامت روان را همیشه نمی توان دید اما علائم قابل تشخیص اند.

 
 

این مشکلات را می توان تشخیص داد بدلیل اینکه متخصصین بهداشت روان با این علائم و بیماری های مربوط به آنها آشنایی دارند.

 

برخی از این بیماری ها عبارتند از افسردگی ، اضطراب ، مشکلات خوردن ، نقص توجه و اختلالات بیش فعالی.

 

 
 

متاسفانه بسیاری از جوانان مبتلا به مشکلات روحی روانی هیچ کمی دریافت نمی کنند.کودکان و نوجوانان زیادی هستند که از دوره های استرس هیجانی رنج می برند که با درمان کوتاه مدت رو به بهبود می گذارند اما آن مشکلات الزاما منجر به آنچه تحت عنوان مشکلات بهداشت روان نام دارند ، نمی شوند. اندوه ناشی از ازدست دادن یک عزیز مثالی در این مورد است.

 

 
 
 

بهداشت روانی یک کودک هیچ ارتباطی با بهره هوشی او ندارد. کودکان با یا بدون مشکلات بداشت روانی IQ متفاوتی دارند.آموزش خاص یکی از سرویس های حمایتی است که مدارس برای کمک به رویارویی با نیاز های منحصر به فرد کودکان و نوجوانانی که انواع مختلفی از مشکلات بهداشت روان را دارند ، فراهم می کنند.نه هر فردی که تحت آموزش خاص قرار دارد مشکل سلامت روان دارد و نه اینکه هر کودک و نوجوان دارای یک مشکلا سلامت روان از آموزش ویژه برخوردار است.

 

 

 

 

اختلالات هیجانی جدی

 

 

 

عبارت اختلالات هیجانی جدی برای کودکان و نوجوانان به مشکلات سلامت روان اشاره م یکند که بشدت زندگی روزانه و عملکرد آنها را در خانه ، مدرسه و یا در اجتماع مختل می کند.

 

بدون کمک ، چنین مشکلاتی ممکن است منجر به افت تحصیلی ، روی آوری به مواد مخدر و الکل ، ناسازگاری در خانواده ، یا حتی خود کشی شود.

 

 

 

 

عوامل

 

 

 
 

ما همه علل مشکلات سلامت روان در جوانان را نمی شناسیم. اما می دانیم که هم محیط و هم ساختار بیولوژِیک فرد دراین امر دخالت دارد.از جمله علل بیولوژیک می توان به ژنتیک ، عدم تعادلات شیمیایی و صدمه به سیستم اعصاب مرکزی اشاره کرد. این عوامل در علم پزشکی تحت عنوان اختلالات نوروبیولوژیک نامیده می شوند.

 

 

بسیاری از عوامل محیطی می توانند کودکان را در معرض خطر قرار دهند. برای مثال کودکانی که با خشونت ، سوء استفاده ، مسامحه ، یا مرگ عزیزان ، طلاق و یا روابط از هم گسیخته مواجه می شوند ، بیشتر در معرض مشکلات سلامت روان قرار دارند.سایر ریسک فاکتورها شامل طرد شدن بعلت نژاد ، جنسیت ، مذهب یا فقر است.

 

 

 

 

پرورش سلامت روان در کودکان

 

 

 
 
 

شما بعنوان والدین ، مسئول سلامت جسمی و روحی فرزندتان هستید. هرگز یک راه مشخص شده و ثابت برای تربیت فرزنان وجود ندارد.شیوهای تربیتی متفاوتند اما همه کسانی که مراقب فرزند شما هستند باید انتظارات فرزند شما را دریابند.کتابهای خوبی در این زمینه وجود دارد که می توانید از آنها برای بهبود تربیت فرزنادنتان استفاده کنید.

 

اهمیت توجه به بهداشت روانی کودکان

 

 

در اینجا به برخی از راهکار های کلی در زمینه تعلیم و تربیت اشاره شده است :

 

 

- سعی کنید در کنار رسیدگی و تامین تغذیه مناسب ، ایمن سازی بدن ، و فراهم کردن امکانات ورزشی و غیره ، محیط امن و سالم خانوادگی و اجتماعی را برای فرزندتان فراهم کنید.

 

 

- از مراحل رشد کودک آگاهی پیدا کنید تا بیش از حد و یا کمتر از حد لازم از او انتظار نداشته باشید.

 

 
 

- این نکته بسایر حائز اهمیت است که فرزند تان راتشویق کنید احساسات خود را ظاهر کند.اجازه دهید بداند که همه افراد ، درد ، ترس ، خشم و اضطراب را تجربه می کنند. به او کمک کنید عصبانیت خود را بگونه ای مثبت ظاهر کند بدون آنکه متوسل به خشونت شود.

 

 

- احترام و اعتماد متقابل را ایجاد کنید. صدای خود را برای او بلند نکنید حتی زمانی که با او توافق ندارید. راههای ارتباطی را باز نگه دارید.

 

 
 

- به حرفهای فرزنداتان خوب گوش دهید. از کلمات و اصطلاحاتی استفاده کنید که برای او قابل فهم باشد.او را به سوال کردن ترغیب نمایید. کاری کنید با شما راحت باشد و مایه دلگرمی اش باشید. تمایل خود را برای صحبت در باره هر موضوعی با او ، نشان دهید.

 

 

- به مهارت های خود تان برای حل وکنار آمدن با مشکلات رجوع کنید. آیا شما مثال خوبی در این مورد هستید؟ اگر احساسات و عملکرد فرزندتان مایه دستپاپچگی شما شده یا قادر به کنترل خشم و ناامیدی خودتان نیستید ، کمک بجویید.

 

 

- مشوق او در زمینه رشد استعدادهایش باشید و به او کمک کنید محدودیت های موجود را بپذیرد. براساس توانای ها و علائقش ، در تعیین اهداف یاریش کنید.

 

 

- موفقیت هایش را جشن بگیرید.

 

 

- توانائی های او را با توانمندی های سایر کودکان مقایسه نکنید.

 

 

- منحصر بفرد بودن او را بستایید.

 

 

- از اینکه وقت خود را صرف او کنید دریغ ننمایید.

 

 

- استقلال و خود ارزشی را در او پرورش دهید.

 

 

- در رویارویی با فراز و نشیب های زندگی ا و را یاری کنید.

 

 

- نشان دهید که به توانایی های در کنترل اوضاع بهنگام مشکلات ، او اعتماد دارید.

 

 

- اصول تربیتی را بطور مفید ، دائم و مناسب بکار بندید. (بدانید که تربیت کردن به معنای تنبیه نیست).

 

 
 

- کودکان با یکدیگر متفاوتند.سعی کنید بفهمید چه روشی برای کودک شما مناسب است. بدون توجه به خواست های فرزندتان از رفتار های تربیتی دیگران تقلید نکنید.

 

 

- برای کارهای مثبتی که انجام می دهد تایید تان را ابراز کنید.

 

 

- به او کمک کنید از اشتباهاتش درس بگیرد.

 

 

- بدون قید و شرط او را دوست بدارید و محبت کنید.

 

 

- ارزش عذرخواهی برای اشتباه مرتکب شده ، همکاری ، صبر ، بخشش و احترام به دیگران را به او بیاموزید.

 

 
 

- انتظار نداشته باشید بی نقص عمل کنید ، تربیت فرزند ، کار دشواری است.بهداشت روانی همه کودکان حائز اهمیت است.

بسیار ی از کودکان دچار مشکلات سلامت روان هستند.

 

این مشکلات واقعی و دردناکند و ممکن است شدید باشند. با این حال مشکلات فوق قابل تشخیص و درمانند.

 

توجه خانواده ها و عملکرد اجتماع به همراه هم می تواند به رفع این مشکلات کمک کند.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 8 یکشنبه 21 مهر 1392 نظرات (0)

برای داشتن روح و روانی سالم و تندرست ، لازم است که انسان به مقررات و قوانین که برای نگهداری و حفظ این سلامتی لازم ضروری است توجه داشته باشد و آنها را دقیق رعایت نماید. برای این کار ابتدا ، باید با روشهای حفظ این سلامتی آشنا شویم. بنابراین برای داشتن روحی سالم و شاداب حفظ بهداشت روانی لازم است. ● روشهای حفظ بهداشت روانی ▪ پذیرش هیجان و احساسات "ترس (Fear ) ، خشم (Anger) ، شادی (Joy) " عمده‌ترین هیجان‌های طبیعی انسان است: با این وجود گاهی برای اجتناب از احساس اضطراب و ترس سعی می‌کنیم در موقعیت‌های طبیعی اضطراب آور برخوردهای عاری از هیجان داشته باشیم؛ چنین برخوردی یک نوع خونسردی مصنوعی است که می‌تواند به نوعی در دراز مدت باعث مشکلات روانی در فرد یا افراد شود. همچنین بعضی مواقع فرونشانی هیجان‌ها و عواطف باعث عدم تفکیک مناسب بین شادی‌ها و غمهای طبیعی (بهنجار) و غیر طبیعی (نابهنجار) می شود. در واقع هیچ علتی برای شرمگین شدن از "داشتن احساس ترس یا دیگر احساسات به هنگام امتحان‌های دشوار یا موقع یادگیری اسکی ، یادگیری شنا یا مواجهه با یک رویدادهای خوشایند یا ناخوشایند "وجود ندارد، و قبول آنها بهتر از "انکار ، سرکوب و..." آنها است. بدین ترتیب اگر قبول کنید که این هیجان‌ها را دارید و آنها حق طبیعی شماست؛ در آن صورت راه ابراز و کاهش آنها را بصورت‌های مستقیم و غیر مستقیم پیدا خواهید کرد.

 

شناسایی زمینه‌های آسیب‌زا وقتی بکوشید که علت و موقعیت‌های ناراحتی خود را به روشنی بشناسید ممکن است؛ بتوانیدموقعیت‌های مورد نظر را بصورت تازه‌ای ببینید. در واقع رویکردتان به علت‌ها و موقعیت‌های اضطرار آور نباید "یک بعدی" (Unidirectional) و بدون بررسی باشد، در آن صورت است که می‌توانید متناسب با توانایی‌های شخصی و عوامل محیطی راههایی را برای مقابله صحیح با آنها پیدا کنید. "برنامه‌ریزی برای جلوگیری از احساس درماندگی در دقایق آخر ، صحبت با افراد مطمئن در مورد زمینه‌های آسیب‌زا و اضطراب‌آور ، شرکت در کلاس‌های آموزشی مخصوص (بویژه اگر مفید بودن آنها ثابت شده است)" بعضی از اقدامات برای مقابله صحیح می‌باشد. پرورش رغبتها و استعدادها هر جامعه‌ای فرصت‌های تقریبا نامحدودی برای مردمانی از هر سن (شاید از هر دو جنس) فراهم می‌کند تا افراد استعدادهای خود را در زمینه‌های مختلف آزموده و به موفقیت‌های فردی و اجتماعی دست یابند. این فرصت‌ها می‌تواند "ورزشی ، تحصیلی و علمی ، هنری ، فنی و..." باشد. افرادی که خود را فقط به یک موضوع محدود نمی‌کنند و دنبال یادگیری و بدست آوردن مهارت‌های جدید هستند، غالبا زندگی برایشان جذابیت و گیرایی بیشتری دارد، و به احتمال زیاد موفقیت بیشتری بدست می‌آورد، و همچنین موفقیت بیشتری بدست می‌آورد. به دنبال آن احساس شایستگی ( Merit Sensation) ناشی از دست یافتن به مهارت "عزت نفس" (Self – Esteem) افراد بالا می‌برد. نکته مهم یا سوال موجود در این زمینه می‌تواند مسایل و کمبودهای اقتصادی و مالی باشد ولی افرادی که تمایل به دست یافتن مهارت یا پرورش استعدادی را دارند؛ مطمئنا راهکارهای خوبی را متناسب با امکانات خود پیدا می‌کنند. ایجاد روابط صمیمانه اگر نگاهی به علائم و نشانه‌های اختلالات عاطفی بیندازیم هسته اصلی و نقطه مشترک آنها را احساس انزوا و تنهایی می‌یابیم. ما نیازمند پشتیبانی آرامش‌دهی و اطمینان‌هایی هستیم که از طرف دیگران فراهم می‌شود، چون انسان موجودی اجتماعی است. این موضوع ثابت شده که افرادی که روابط اجتماعی قوی و دوستان صمیمی دارند و نگرانی‌ها و مشکلات خود را با افراد مطمئن بیان می‌کنند و در عین حال به رفاه و خشنودی دیگران توجه و علاقه نشان می‌دهند مشکلات خود را روشن تردیده، درعین حال احساس ارزشمندی بیشتری می‌کنند. کمک گرفتن به موقع از دیگران در راه "خودشناسی" (Auto Gnosis) و برطرف کردن مشکلات روانی محدودیتی از قبیل ندانستن تمام راه حل‌ها ، خودفریبی (مکانیسم‌های دفاعی) وجود دارد که باعث می‌شود همیشه نتوانیم مشکلات را بصورت عینی ببنیم. وقتی احساس می‌کنید در برطرف کردن مشکل خود پیشرفتی ندارید، موقع آن فرا رسیده که از متخصصانی مانند: روانشناس (مشاور یا بالینی) ، روانپزشک و درمان گران آموزش دیده به تناسب مشکل خود ، کمک بخواهید. شاید احساس برچسب خوردن و نگرش‌های غلط اجتماعی مانع از مراجعه به این افراد شود؛ ولی کمک خواستن از دیگران خود نمودار پختگی عاطفی و یکی از اولین مراحل خودآگاهی است؛ (چون به این موضوع آگاه است) که یک جای کار تفکر ، احساس ، شخصیت مشکل دارد) و نشانه ضعف افراد. تقویت اعتقادات مذهبی رشد و تعالی اعتقادات مذهبی تاثیر بسزایی در تفکر ، احساس و روابط اجتماعی انسان دارد و سلامت جسمانی و بهداشت روانی فرد را تضمین می‌کند. مطالعات نشان داده است؛ افراد معتقد به خدا (بدون در نظر گرفتن نوع مذهب) رفتار و تفکرشان بسیار سالم‌تر و بهنجارتر از افراد "بدون اعتقاد یا با اعتقادات ضعیف" می‌باشد.

 

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 9 یکشنبه 21 مهر 1392 نظرات (0)

بهداشت روان

 

 

مقدمه

 

بيماري هاي رواني از بدو پيدايش بشر وجود داشته و هيچ فردي، از هيچ طبقه اقتصادي ـ اجتماعي خاصي، در مقابل آن ها مصونيت نداشته و خطري است که بشر را مرتبا تهديد مي‌کند. خوشبختانه نهضت بهداشت رواني در نيم قرن اخير، افکار غلط و خرافات در مورد اين بيماري ها را کنار گذاشته و نشان داده که اوّلا بيماري هاي رواني، قابل پيشگيري بوده و ثانيا در صورتي‌كه مانند ساير بيماري ها به موقع تشخيص داده و تحت درمان قرار گيرند به همان نسبت از مزمن شدن و عوارض آن ها کاسته خواهد شد. در راستاي همين ايده, بهداشت رواني که جزئي از بهداشت عمومي محسوب مي شود به پيگيري موارد زير مي پردازد:

 

·        افزايش سطح بهداشت رواني از طريق ارتقاء آگاهي هاي جامعه در مورد بيماري هاي رواني

 

·        شناسايي و تشخيص زودرس اختلالات رواني و درمان آن ها

 

·        پيشگيري از عوارض و عود بيماري و توانبخشي بيماران

 

·        پيشگيري از بروز بيماري هاي رواني از طريق پيشگيري و درمان بيماري هاي جسمي

 

تاريخچه

 

در حقيقت بهداشت روان را مي‌توان يکي از قديمي ترين موضوعات به شمار آورد. زيرا بيماري هاي رواني از زمان هاي قديم وجود داشته, بطوريکه  بقراط در حدود 400 سال قبل از ميلاد عقيده داشته که بيماران رواني را مانند بيماري جسمي بايد درمان کرد. تقريبا از سال 1930 يعني بعد از تشکيل اوّلين کنگره بين المللي بهداشت روان بود که اين رشته بصورت جزئي از علوم پزشکي درآمد و سازمان هاي روانپزشکي و مراکز پيشگيري در کشورهاي مترقي يکي بعد از ديگري فعاليت خود را شروع کردند.

 

در سال 1930 اوّلين کنگره بين المللي بهداشت روان با شرکت نمايندگان پنجاه کشور در واشنگتن تشکيل شد و مشکلات رواني کشورها و مسائلي از قبيل تاسيس بيمارستان ها, مراکز درمان سرپائي, مراکز کودکان عقب مانده ذهني و نظاير آن مورد مطالعه قرار گرفت. ولي در 18 سال بعد يعني در سال 1948 در سومين کنگره بين المللي بهداشت روان که در لندن تشکيل شد اساس فدراسيون جهاني بهداشت روان بنيان گذاري شد و در همان سال اين فدراسيون به عضويت رسمي سازمان يونسکو و سازمان بهداشت جهاني درآمد بطوريکه سازمان جهاني بهداشت در ژنو نقش رهبري رسمي فدراسيون جهاني بهداشت روان را به عهده گرفت. از آن تاريخ به بعد هر سال يک جلسه بين المللي و هر چهار سال يکبار کنگره جهاني تشکيل شده و مي شود. در نتيجه تلاش و کوشش هاي پيگير روز 18 فروردين مطابق با هفتم آوريل روز جهاني بهداشت اعلام گرديده در سراسر جهان مسائل بهداشتي کشورها مورد بررسي قرار مي‌گيرد. از مسئولين بهداشتي کشورهاي مختلف خواسته شده تا برنامه هاي بهداشت رواني را جزء برنامه هاي بهداشت عمومي قرار دهند.

 

در کشور ايران نيز عليرغم آنکه از زمان محمدبن زکرياي رازي و بعد, ابوعلي سينا به بيماران رواني (ديوانگان آن زمان) توجه داشته و براي آنها از دستورات مختلف داروئي و روش هاي گوناگوني همچون تلقين استفاده مي‌کردند, ولي بطور رسمي در سال 1336 برنامه هاي روانشناسي و بهداشت روان از راديوي ايران آغاز شد و در سال 1338 اداره بهداشت رواني در اداره کلّ بهداشت وزارت بهداري وقت، تشکيل گرديد. اگرچه از سال 1319 تدريس بيماري هاي روانپزشکي دانشگاه تهران آغاز شده بود با قبول استراتژي P.H.C توسط جمهوري اسلامي ايران و ايجاد شبکه هاي بهداشتي درماني, در کشور, موضوع بهداشت روان به منزله جزء نهم خدمات اوّليه بهداشتي پذيرفته شد و در حال حاضر نيز از موضوعات بسيار ضروري در کشور, مورد توجه قرار دارد.

 

تعريف بهداشت روان

 

بهداشت روان علمي است براي بهتر زيستن و رفاه اجتماعي که تمام زواياي زندگي از اوّلين لحظات حيات جنيني تا مرگ اعم از زندگي داخل رحمي, نوزادي, کودکي تا نوجواني, بزرگسالي و پيري را در بر مي‌گيرد. بهداشت روان، دانش و هنري است که به افراد کمک مي‌کند تا با ايجاد روش هايي صحيح از لحاظ رواني و عاطفي بتوانند با محيط خود سازگاري نموده و راه حل هاي مطلوب تري را براي حل مشکلاتشان انتخاب نمايند.

 

تعريف سازمان جهاني  

 

بهداشت روان، عبارتست از: قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران, تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي, عادلانه و مناسب. نتيجه آنکه مفهوم بهداشت رواني عبارت خواهد بود از تامين رشد و سلامت رواني فردي و اجتماعي، پيشگيري از ابتلاء به اختلال رواني, درمان مناسب و بازتواني آن.

 

ويژگي هاي افرادي كه از نظر رواني سالم هستند

 

·        اين افراد نسبت به خود آرامش دارند يعني به طور نسبتا معقولي احساس امنيت و کفايت دارند

 

·        توانائي هاي خود را در حد واقعي خود ارزيابي مي‌کنند, نه بيشتر و نه کمتر

 

·        به خود احترام مي‌گذراند (Self- respect) و کمبودهاي خود را مي پذيرند

 

·        به حقوق ديگران احترام مي گذارند

 

·        مي‌توانند به ديگران علاقمند شوند و آن ها را دوست بدارند

 

·        مي‌توانند احترام و دوستي ديگران را جلب کنند

 

·        مي‌توانند نيازهاي زندگي خود را برآورده سازند و براي دشواري هايي که زندگي آنها پيش مي ايد راه حلّي پيدا کنند. آنها قادرند خود بينديشند و تصميم بگيرند

 

·        قادرند مسئوليت هاي روزمرة خود را با برگزيدن اهداف معقول پيش ببرند

 

·        تحت تاثير عواطف, ترس, خشم, عشق يا گناه خود بطوري قرار نمي‌گيرند که زندگيشان پريشان شود.

 

چند نشانه هشدار دهنده براي ضعف رواني

 

·        احساس نگراني دائمي

 

·        ناشادي دائمي به علل ناموجّه

 

·        از دست دادن آسان تعادل رواني در بيشتر اوقات

 

·        بي خوابي مکرر

 

·        افسردگي و سرخوشي متناوب بصورت ناتوان کننده

 

·        احساس بي علاقگي و تنفّر دائمي نسبت به مردم

 

·        آشفتگي زندگي

 

·        عدم تحمل دائمي فرزندان

 

·        همواره خشمگين و بعد دچار پشيماني شدن

 

·        ترس بي جهت  دائمي

 

·        دائما حق را به جانب خود دادن و ديگران را ناحق شمردن

 

·        احساس درد و شکايت هاي بي شمار بدني که علّتي براي آن پيدا نمي شود.

 

به عقيده دکتر منينگر اگر شخصي وجود يکي از علائم فوق را در خود قطعي بداند بايد به او کمک شود.

 

جمعيت هاي آسيب پذير (High Risk) در بهداشت روان

 

گرچه بهداشت روان به مفهوم گفته شده, خود را در برابر تمام بيماران و همه افراد سالم متعهد مي‌بيند اما گروه ها و جمعيت هايي نيازمندي بيشتري داشته و آسيب پذيري زيادتري از نظر بهداشت روان دارند. اين افراد عبارتند از: بيماران و معلولين رواني, عقب ماندگان ذهني, بيماران صرعي, سالمندان, معتادان, بيکاران, نيازمندان اقتصادي, کودکان و نوجوانان, زنان باردار, جدا شده و داغديده, افراد بي سرپرست, زندانيان . . . و مهاجران.

 

اهميت بهداشت روان

 

پيشرفت صنعت و تکنولوژي, قدرت و ثروت را افزايش داده ولي امکان زندگي با آرامش و صلح و اطمينان را از انسان سلب کرده و در حقيقت "کيفيت فداي کميت" شده و اعتدال و تناسب کنار رفته و بيماري هاي عصبي ـ رواني و روان تني، جانشين آن شده است. بطوريکه آمار نيز حکايت از افزايش شيوع بيماري هاي رواني دارد و علل مختلفي را براي اين افزايش شيوع بر شمرده اند که به مهمترين آنها اشاره مي‌گردد:

 

علل افزايش شيوع بيماري هاي رواني

 

·        بيماري هاي رواني مانند بيماري هاي جسمي کشنده نيستند و در نتيجه, مبتلايان به اين نوع بيماري ها روي هم انباشته مي شوند و احتياج بيشتري جهت درمان سرپائي, بستري شدن و تخت بيمارستاني پيدا مي‌کنند.

 

·        عدم درک از نحوه شروع و طولاني مدت بودن بيماري در نتيجه عدم اطلاع از بيماري, درمان به موقع انجام نمي‌شود که همين امر باعث مزمن شدن بيماري گشته و بيماري غيرقابل علاج مي‌گردد

 

·        عدم برنامه صحيح و اطلاع کافي از روش هاي پيشگيري و درماني كه خود باعث انباشته شدن و ازدياد اين نوع بيماران مي‌گردد

 

·        برحسب برآورد سازمان جهاني بهداشت امروزه 25% مردم جهان دچار يکي از انواع اختلالات رواني ـ عصبي ـ رفتاري هستند. (به جز اعتياد به مواد مخدر, الکل و ساير موارد).

 

ناتواني و از کارافتادگي (disability) ناشي از بيماري هاي رواني، اغلب شديد و طولاني است و بار سنگيني بر بيمار, خانواده و جامعه تحميل مي‌کند. بطور کلي 6/10% بار کلي بيماري ها (Global Burden of Diseases) مربوط به بيماري هاي رواني است و با محاسبه سال هاي تقريبي ناتواني در طول عمر (DisabilityAdjusted life years: Daly) اين رقم به 28%  افزايش مي‌يابد.

 

لازم به توضيح است که در مطالعه بار جهاني بيماري ها بر روي ميزان ناتواني ايجاد شده توسط بيماري ها تاکيد مي‌گردد. مثلا آيا مرگ و ميرها ارزش يکساني دارند, يعني مرگ يک فرد 80 ساله با مرگ يک فرد 25 ساله فرق نمي‌کند؟ آيا فشاري که از طريق بيماري ها بر فرد و خانواده وي وارد مي ايد يکسان است؟ ميزان ناتواني ايجاد شده توسط يک بيماري چقدر است؟

 

اين بررسي نشان داده که در طول دو دهه آينده بيماري هاي رواني بعنوان اولويت عمده بهداشتي کشورهاي جهان خواهد بود. بطوريکه هم اکنون از 10 بيماري عمده‌اي که سبب ناتواني مي‌شوند 4 بيماري مربوط به اختلالات رواني است : افسردگي يک قطبي (7/10)، اختلال خلقي دو قطبي (3%), اسکيزوفرني (6/2%)، وسواس (2/2%) (جدول 1)

 

 

 

جدول 1 ـ  ده علت اصلي ناتواني در سطح جهان

 

رديف       علت                                                        فراواني (به ميليون)     درصد

 

1             افسردگي يک قطبي                                     8/50                       7/10

 

2             کم خوني فقر آهن                                       22                          7/4

 

3             سقوط                                                      22                          7/4

 

4             استفاده از الکل                                           8/15                       3/3

 

5             C.O.P.D                                                7/14                       1/3

 

6             افسردگي دو قطبي                                       1/14                       3

 

7             ناهنجاري مادرزادي                                     5/13                       9/2

 

8             استئوآرتريت                                              3/13                       8/2

 

9             اسکيزوفرني                                               1/12                       6/2

 

10           Obsessive compulsive Disorders      2/10                       2/2

 

   ميزان شيوع اختلالات رواني در ايران در مناطق مختلف از 9% تا 36% متغير است. طبق مطالعات, 3% از بيماران رواني و 6/1% از جمعيت 15 سال به بالا به نحو شديدي, از لحاظ رواني بيمار بوده‌ و به درمان جدّي روانپزشکي نياز داشته اند. 3/15% از اين گروه سني بيماري هاي خفيف رواني و 6/26% مسائل عاطفي مختلف داشته اند.

 

انواع بيماري هاي رواني

 

1 ـ بيماري هاي عمده يا روان پريشي (Psychosis)  :

 

  • روان گسيختگي (schizophrenia): شکاف شخصيت و عدم احساس واقعيت

 

  • افسردگي ـ سرخوشي (Manic- depressive): افسردگي ژرف و هيجان شديد نوسان دار

 

  • سوء ظن شديد و هذيان (paranoia): سوء ظن بي دليل به همه چيز در چارچوب توهّم

 

2 ـ بيماري هاي غير عمده :

 

  • روان نژندي يا نوروز: از دست رفتن توانايي واکنش هنجار در برابر موقعيت هاي گوناگون زندگي

 

  • اختلالات شخصيتي: ناشي از تجربيات اسف انگيز دوران کودکي

 

علل بيماري هاي رواني

 

بيماري هاي عضوي: آرتريواسکلروز عروق مغزي، سرطان ها، بيماري هاي متابوليک، برخي بيماري هاي نرولوژيک، بيماري هاي غدد درون ريز، بعضي از بيماري هاي مزمن، صرع و ...

 

وراثت: در کودکي که پدر و مادرش هر دو روان گسيخته اند, احتمال ابتلاء به روان گسيختگي 40 برابر بيشتر از کودکانيست که پدر و مادر سالم دارند.

 

عوامل محيطي و اجتماعي: نگراني ها، تنش هاي عاطفي، ازدواج هاي اجباري، گسستگي خانواده، فقر، شهرنشيني، صنعتي شدن جامعه، مهاجرت، عدم امنيت اقتصادي، طرد شدن، از ياد رفتن، ظلم و ...

 

ساير عوامل محيطي :

 

ـ سمومي مثل جيوه، دي اکسيد کربن، منگنز، قلع، ترکيبات سرب و غيره

 

ـ داروهايي مثل باربيتورات ها، گريزوفولوين، الکل و غيره

 

ـ مواد تغذيه‌اي مثل کمبود ويتامين و پيريدوکسين، کمبود يُد و غيره

 

ـ عفونت ها مثل سرخک، سرخجه و عفونت هاي پيرامون زايماني که بر تکامل مغزي تاثير دارند

 

پرتوتابي در هنگام تکامل عصبي

 

حوادث و تصادفات

 

نقش مذهب:

 

     در سال هاي اخير مطالعات متعددي در رابطه با مذهب و اهميّت آن در تامين بهداشت رواني در جاي جاي دنيا صورت گرفته است. طي مطالعه اي كه در منطقه كاروليناي شمالي آمريكا در مورد رابطة تعلّق هاي مذهبي با افسردگي اساسي در گروه هاي مختلف مذهبي انجام شده، مشخص گرديده است كه در گروهي از مسيحيان به نام پنتاكستال ها كه ظاهرا رفتارهاي انزواگرايانه اجتماعي دارند شيوع افسردگي اساسي بيشتر از ديگر گروه هاي جامعه است. طي مطالعه ديگري در زنان مسنّ مبتلا به شكستگي لگن مشخص گرديد كه شيوع و شدت افسردگي و عوارض رواني ناشي از شكستگي لگن در زناني كه داراي اعتقادات مذهبي هستند به مراتب كمتر بوده و وضعيت حركتي بهتري در اين زنان مشاهده مي شود. ضمنا در مطالعات غربالگري علايم افسردگي در دانش آموزان دبيرستاني شهرهاي مختلف كشور نيز در افراد با درجة بالاي عقايد مذهبي و مقيّد به انجام فرايض ديني، ميزان افسردگي به صورت معني داري كمتر بوده كه همگي اين مطالعات و بسياري از پژوهش هاي ديگر، حاكي از تاثير مثبت و آرامبخش ايمان مذهبي متعادل همراه با نگرش مثبت اجتماعي در تامين سلامت رواني و به همراه آن كاهش افسردگي، مي باشد.

 

اولويّت هاي بهداشت رواني

 

پيشگيري و مبارزه با بيماري هاي افسردگي, اسکيزوفرني, زوال عقل, عقب ماندگي ذهني, صرع و همچنين مبارزه با خودکشي از اولويّت هاي بهداشت رواني است. به همين دليل به وضعيت اين موارد در ايران اشاره مي‌کنيم:

 

1ـ افسردگي: شيوع افسردگي در ايران حدود 7/7% جمعيت 15 ساله به بالا است و بنابراين در هر مقطعي از زمان حداقل حدود 5 ميليون نفر دچار اين بيماري هستند.

 

2ـ اسکيزوفرني: وخيم ترين بيماري رواني محسوب مي شود. به ويژه اين که اين بيماري در سنين نوجواني و جواني آغاز مي‌گردد و در اکثر موارد سير مزمن و مادام العمر دارد, شيوع اين بيماري حدود 1% است و بنابراين تعداد اين بيماران در ايران حدود 5/0 ميليون نفر مي‌‌ باشد.

 

3 ـ زوال عقل (دمانس): با بالا رفتن سطح بهداشت عمومي و افزايش ميانگين سنّي جامعه تعداد موارد زوال عقلي بتدريج بالاتر خواهد رفت. در يکي از بررسي ها شيوع اين اختلال در ايران 25/0% ذکر شده است (حدود 150 هزار نفر)

 

4 ـ عقب ماندگي ذهني: شيوع آن حداقل 2 درصد و تعداد مبتلايان 000/200/1 نفر است که حداقل 10% آنها دچار عقب ماندگي شديد هستند.

 

5 ـ صرع: مي‌توان گفت که شيوع بيماري صرع در جوامع مختلف به طور متوسط حدود 1% است که در جوامع در حال توسعه بيشتر از جوامع توسعه يافته گزارش شده است. در گزارشي از يکي از مناطق ايران شيوع صرع گراندمال 2 % آمده است.

 

6ـ خودکشي: امروزه خودکشي سوّمين علّت مرگ در سنين 15 تا 30 سالگي را به خود اختصاص داده است. 95% افرادي که اقدام به خودکشي مي‌کنند مبتلا به بيماري هاي رواني بويژه افسردگي هستند.

 

اهداف بهداشت روان

 

بطور کلي بهداشت رواني داراي چهار هدف اصلي است:

 

1 ـ خدماتي: ارائه خدماتي است، در جهت تامين سلامت فکر و روان افراد جامعه، پيشگيري از ابتلا به اختلالات رواني، بيماريابي، درمان سريع و پيگيري بيماران مبتلا به اختلالات عصبي رواني به طور سرپائي و يا بستري، کمک هاي مشاوره‌اي به افرادي که دچار مشکلات رواني، اجتماعي و يا خانوادگي شده اند.

 

 2 ـ آموزشي: عبارت است از آموزش بهداشت رواني به افرادي که با بيماران رواني سرو کار دارند و همچنين آموزش بهداشت رواني همگاني و آشنا ساختن مردم جهت همکاري و استفاده از سرويس هاي موجود در صورت مواجهه با استرس ها و مشکلات رواني، ارائه مفاهيم و شناخت اختلالات رواني به دست اندرکاران امر بهداشت در سطوح مختلف است.

 

3 ـ پژوهشي: شامل تحقيق در زمينه پيشگيري و نيز علل، نحوه شروع و درمان اختلالات رواني، عقب ماندگي ذهني، اعتياد و انواع انحرافات اجتماعي بوده که جايگاه اين پژوهشها مي‌توان در مدارس، دانشگاه ها، سربازخانه ها، مراکز قضائي و انتظامي، کارخانجات، درمانگاه هاي عمومي، مراکز بهداشتي درماني و نظاير آن باشد.

 

4 ـ طرح و برنامه ريزي بهداشتي: شامل برنامه ريزي درباره ايجاد گسترش مراکز جامع روانپزشکي منطقه‌اي، مراکز بهداشت مادر و کودک و تنظيم خانواده، مراکز کودکان استثنايي، مراکز ارائه خدمات درمان هاي روانپزشکي و ايجاد هماهنگي بين برنامه هاي خدماتي، آموزشي و پژوهشي است.

 

پيشگيري از بيماري هاي رواني

 

1-پيشگيري اوّليه (سطح اوّل)

 

      پيشگيري اوّليه عبارت است از کليه اقداماتي که منجر به جلوگيري از بروز بيماري مي‌شود، مثل واکسيناسيون در طب عمومي، پيشگيري اوّليه در روانپزشکي به دليل چند عاملي بودن اتيولوژي بيماري ها به سادگي امکان پذير نيست و لذا هدف اصلي پيشگيري در اين سطح، مقاوم نمودن افراد جامعه و بويژه اقشار آسيب پذير در برابر اختلالات رواني از طريق مهار و کنترل ناهنجاري هاي ژنتيکي، وراثتي، محيطي و خانوادگي است. در حاليکه کليّه افراد جامعه گروه هدف را تشکيل مي دهند.، اهداف زير بطور اختصاصي در اين مرحله دنبال خواهد شد :

 

1 ـ تاثير شرايط محيطي و آلودگي هاي زيست محيطي، شرايط اجتماعي و اقتصادي بر سلامت روان

 

2 ـ نقش عوامل ژنتيکي در بروز اختلالات رواني

 

3 ـ پي آمد هاي اجتماعي ازدواج هاي خويشاوندي، زودرس و ازدواج با افراد حامل و ناقل ژن معيوب

 

4 ـ ارتباط بين وضعيت رواني، در دوران بارداري و سلامت روان کودک پس از تولد

 

5 ـ نيازهاي انساني در مراحل مختلف رشد ازجمله طفوليت، کودکي، نوباوگي، نوجواني، ميانسالي و سالمندي

 

6 ـ نقش اولياء و محيط خانواده در سلامت روان کودکان و نوجوانان

 

7 ـ نحوه رويارويي با عوامل اضطراب انگيز محيطي و اجتماعي

 

اهداف فوق از راه هاي زير قابل حصول است :

 

1- انجام تحقيقات سبب شناسي به منظور کشف نقش عوامل ژنتيکي، محيطي و خانوادگي در تخريب سلامت رواني افراد در جامعه

 

2 ـ همکاري بين تخصصي با متخصصين رشته هاي مختلف و همکاري بين بخشي با ارگان هاي ذيربط

 

3 ـ آموزش همگاني بهداشت رواني کليه اقشار

 

4 ـ همکاري مستمر با رهبران مذهبي و سياسي مردم

 

5 ـ مشاوره هاي خانوادگي و فردي و گروهي

 

6 ـ جلب همکاري و تشويق افراد جامعه در بهره برداري مطلوب از خدمات بهداشت روان

 

همانگونه كه قبلا نيز اشاره شد براساس مطالعات انجام شده در دانش آموزان شهرهاي تهران، كرج، يزد و اردكان، مشخص شده است كه مذهبي بودن دانش آموزان و خانواده هاي آنان رابطة معكوس و معني داري با بروز افسردگي دارد و بنابراين توجّه به عقايد معنوي و باورهاي مذهبي و التزام به احكام ديني در فضاي فرهنگي جامعه و خانواده ها نقش اساسي در پيشگيري اوّليه افسردگي و به دنبال آن تامين سلامت رواني دارد و به طور قطع يكي از سازوكارهاي اين پديده جملة روح افزاي دل آرام گيرد به ياد خداي، مُلهَم از آيه شريفه قرآن “ اَلا بِذِكرِاللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب ”، مي‌باشد.

 

2ـ پيشگيري ثانويه (سطح دوّم)

 

هدف اصلي در اين مقطع جلوگيري از عوارض اختلالات رواني در افراد جامعه با تشخيص به موقع، درمان مناسب و زودرس و پيگيري منظم مي‌باشد.

 

انتظار مي رود اهداف زير در اين سطح پيشگيري برآورده شود :

 

1 ـ بيماريابي به منظور تشخيص سريع و به موقع علايم غيرعادي و يا رفتارهاي نامتعادل در افراد

 

2 ـ درمان فوري، زودرس و کامل، جهت رفع علايم سبک اختلالات در بين افراد شناسايي شده

 

3 ـ درمان نگهدارنده به منظور پيشگيري از بازگشت عوارض اختلالات تا حصول کامل بهبودي در بين افراد آسيب ديده جامعه

 

4 ـ پيشگيري از بروز علايم شديد در بين افراد مبتلا و ايجاد سازگاري بين آنها و خانواده

 

5- جلوگيري از بالارفتن ميزان عود و دفعات بستري

 

6- ارائه خدمات مراقبت.

 

اهداف فوق از طريق زير قابل حصول مي باشد :

 

1 ـ آموزش چهره به چهره افراد جامعه در خصوص نقش پيگيري به خصوص پيگيري الزامي در موارد سايکوز و صرع

 

2 ـ شناسايي افراد در مدارس، خانواده ها و محل کار آن ها جهت تشخيص و درماني به موقع

 

3 ـ ارائه خدمات درماني مناسب و به موقع از طريق فراهم آوردن امکانات و شرايط لازم (اورژاني، سرپائي و بستري)

 

4 ـ همکاري بين تخصص هاي مختلف بهداشتي درماني

 

5 ـ آموزش هاي لازم در جهت حذف باورهاي غلط و تعصبات نادرست مردم و اصلاح نگرش، دانش، و مهارت آنها در خصوص تفسير و تعبير اختلالات رواني، انتخاب درمان و نحوه برخورد با بيماران رواني، در خانواده، مدرسه، محل کار و اجتماع.

 

3 ـ پيشگيري ثالثيه (سطح سوّم)

 

         هدف اصلي، پيشگيري از تداوم اختلالات رواني مزمن در بين مبتلايان و کاهش ناتواني هاي فردي، اجتماعي، شغلي و خانوادگي ناشي از آن مي‌باشد. براي دستيابي به اين هدف رعايت موارد زير الزامي است :

 

1 ـ شناسايي مبتلايان به اختلالات رواني مزمن

 

2 ـ حمايت از مبتلايان شناخته شده به منظور جلوگيري از عوارض احتمالي ناشي از اختلال، مانند خودکشي، اعتياد، فرار از منزل، فحشاء و ساير انحرافات اجتماعي، با درگير ساختن خانواده ها و ساير مراجع ذيربط

 

3 ـ اقدامات عملي براي بازتواني مبتلايان از طريق کاريابي، حمايت مالي و اشتغال در مراکز نيمه وقت

 

4 ـ  ارائه خدمات مراقبت

 

5 ـ تاسيس واحد هاي نوتواني در بخش هاي روانپزشکي

 

6 ـ آموزش خانواده ها در نحوه برخورد با بيماران خود و مسئوليت پذيري آنها نسبت به بيماران.

 

برنامه کشوري بهداشت روان

 

برنامه کشوري بهداشت روان جمهوري اسلامي ايران در سال 1365 توسط کميته‌اي متشکل از کارشناسان و صاحبنظران بهداشتي و بهداشت روان کشور و مشاور وقت بهداشت روان منطقه‌اي سازمان جهاني بهداشت تهيّه و تنظيم گرديد و در سال 1367 بعد از تصويب شوراي معاونين وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکي به مرحله اجرا گذاشته شد. اهداف اين برنامه عبارت بودند از : فراهم آوردن خدمات بهداشت روان براي همه مردم با تأکيد بر قشرهاي آسيب پذير و محروم، ايجاد الگوي خدمات بهداشت روان سازگار با ساخت فرهنگي و اجتماعي و تشويق مشارکت جامعه در ارائه خدمات، افزايش آگاهي و مهارت هاي بهداشت روان در مردم، و تنظيم برنامه هاي مناسب براي آسيب ديدگان جنگ. اين برنامه شامل راهبردهاي خدماتي، اجرايي، اداري و ارتقاء بهداشت روان بوده، اما راهبرد محوري همان ادغام خدمات بهداشت روان در نظام مراقبت بهداشتي اوّليه (PHC) و به عبارت ديگر، در شبکه هاي بهداشتي درماني کشور با ويژگي هاي زير بود:

 

تمرکز زدايي در فعاليت ها، اولويت دادن به پيشگيري، کاربرد سطوح خدماتي و نظام ارجاع، پيگيري مستمر و تأکيد بر مراقبت هاي سرپائي تا بستري در بيمارستان. بديهي است كه براي اين منظور مکانيسم هاي ذيل در نظر گرفته شد: ساده کردن مفاهيم اساسي بهداشت روان، شناخت نظام شبکه بهداشتي کشور، استفاده صحيح از کارکنان بهداشت عمومي، شناخت تأثير مثبت اجزاي بهداشت عمومي بر بهداشت روان و تقسيم وظايف برنامه در سطوح مختلف ارائه خدمات.

 

در نظام مراقبت هاي بهداشتي اوّليه در مناطق روستايي خانه بهداشت اوّلين واحد ارائه خدمات است که اداره آن را بهورز بر عهده دارد. بهورزان تحت آموزش بهداشت روان قرار مي‌گيرند و وظيفه آموزش، شناسايي بيماران و ارجاع آنان به مرکز بهداشتي درماني روستايي، پيگيري دستورات داده شده در مورد بيماران ارجاعي و ثبت و گزارش اطلاعات بيماران جديد و قديم را بعهده دارند. در مراکز بهداشتي درماني روستايي که بر چند خانه بهداشت سرپرستي و نظارت دارند، يک پزشک عمومي و چند کاردان آموزش ديده فعاليت مي‌کنند. پزشک موارد ارجاعي از خانه هاي بهداشت را مي پذيرد و موارد مشکل را به سطح بالاتر ارجاع مي‌دهد که عبارت است از سطح تخصصي شهرستان. در اين مرکز که معمولاٌ در پلي کلينيک بيمارستان عمومي شهرستان واقع است، روانپزشک يا پزشک عمومي دوره ديده و کارشناس بهداشت روان، علاوه بر آموزش و نظارت بر مراکز بهداشتي درماني روستايي، مورد ارجاعي را مي‌پذيرد و موارد مشکل را به سطح بالاتر، ارجاع مي‌دهد. خدمات سطح تخصصي استان عمدتاً در بيمارستان ها و مراکز روانپزشکي استان و توسط روانپزشکان و روانشناسان، روان پرستاران و مددکاران اجتماعي انجام مي‌گيرد و در عين حال، مرکز بهداشت استان، مسئوليت برنامه ريزي، اجرا، نظارت، ارزشيابي و پايش برنامه هاي بهداشت روان در کليّه شهرستان هاي استان را بر عهده دارد.

 

اما در مناطق شهري، اوّلين واحد ارائه خدمات، مراکز بهداشتي درماني شهري هستند که درآن پزشکان عمومي بيماران را مي پذيرند و در صورت نياز آنان را به مراکز بالاتر ارجاع مي‌دهند.

 

براي فعال نمودن خدمات شهري، تأسيس پايگاه هاي بهداشتي واستفاده از رابطين داوطلب بهداشتي پيش بيني شده است اين رابطين وظيفه آموزش، شناسايي خانواده ها، جلب مشارکت مردم، تشويق و ارجاع خانواده هاي داراي بيمار به مراکز و پيگيري وضعيت بيماران تحت پوشش را بر عهده دارند.

 

پزشکان عمومي و مسأله بهداشت روان

 

در مناطق شهري اهميّت نقش پزشکان عمومي در شناسائي مسائل رواني مراجعه کنندگان و کم کردن بار بيماري ها، کمتر از نقش پزشکان عمومي مستقر در شبکه نبوده بلکه بيشتر هم مي‌باشد. بررسي هاي باليني نشان داده است كه شکايات اوّليه بيش از 80 درصد بيماران رواني، شکايات بدني است (از قبيل سردرد، تپش قلب، سوء هاضمه، ضعف، بي خوابي و غيره) به هين علت، نخستين مراجعه اکثر بيماران رواني، يعني نزديک به 80 درصد آنان به اطباي غير روانپزشک وترجيحا به پزشکان عمومي است. به علاوه حقيقت اين است که اکثريت بيماراني هم که علائم بارز بيماري آن ها علائم روانشناختي است، مراجعه به اطباي عمومي را به مراجعه مستقيم، به روانپزشک ترجيح مي دهند از اينرو، نقش پزشکان عمومي در امر تشخيص زودرس و درمان به موقع و به جاي اختلالات رواني و در نتيجه نقش آنان در جلوگيري از اِزمان بيماري و کاهش هزينه هاي غيرضروري و حذف بستري شدن هاي بي‌مورد و مکرر کاملا مشهود است. لذا مشارکت فعال پزشکان عمومي در پياده کردن برنامه هاي بهداشت رواني از اهميّت خاصي برخوردار بوده و در اولويّت قرار دارد.

 

منابع

 

1 ـ طرح کشوري بهداشت رواني 1367، اداره کل مبارزه با بيماري ها، وزارت بهداشت، درمان آموزش پزشکي

 

2 ـ بحثي کوتاه در باره اولويّت هاي بهداشت رواني در جمهوري اسلامي ايران، فرهنگستان علوم پزشکي جمهوري اسلامي ايران، گروه علوم بهداشتي و تغذيه

 

 3 ـ سيماي سلامت روان در جمهوري اسلامي ايران، 1380، دکتر نوربالا و همکاران

 

 4 ـ طرح بهداشت روان مناطق شهري، تهيه شده توسط گروه روانپزشکي دانشگاه علوم پزشکي  اصفهان

 

 5 ـ کتاب بهداشت رواني، دکتر بهروز ميلاني فر، 1370،نشر قومس، تهران

 

 6 ـ گزارش اوّلين کارگاه برنامه ريزي تجديد نظر برنامه ملّي بهداشت روان، 1378، اداره کل پيشگيري و مبارزه با بيماري ها

 

7 ـ گزارش کارگاه برنامه ريزي پيشگيري اوّليه در بهداشت روان، 1376، اداره کل پيشگيري و مبارزه با بيماري ها  

 

8 ـ گزارش دوّمين کارگاه برنامه ريزي پيشگيري اوّليه در بهداشت روان، 1378، اداره کل پيشگيري و مبارزه با بيماري ها 

 

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 8 یکشنبه 21 مهر 1392 نظرات (0)

اعتماد به نفس عامل اکتسابی است که از بدو تولد پایه های آن در ذهن هر یک از انسانها گذاشته و با مرور زمان این امر گسترده تر و عمیق تر میشود. متاسفانه در بسیاری از خانواده های سنتی چون مهمترین مساله برای والدین حرف شنوی و تسلیم بله بودن فرزندان میباشد ، اغلب با ایجاد محدودیتهای غیر ضروری و مشکل آفرین ، مانع رشد اعتماد به نفس در کودکانشان شده که همین امر در بزرگسالی باعث عدم خودباوری و اتکای به نفس در ایشان میشود.

البته بدیهی است چون انسان موجودی قابل تغییر و تکامل پذیر است در بزرگسالی نیز میتواند با کمک از روانشناسان و روان پزشکان این نقیصه خود را شناخته و آن را برطرف سازد و صاحب اعتماد به نفس قوی و پایدار شود. اعتماد به نفس عاملی قابل تغییر یعنی قابل افزایش یا کاهش میباشد که هر عاملی که بتواند به توانائی بیشتر ما کمک کند و ما را به خود باوری برساند ، به خصوص ما را به احساس شایستگی و لیاقت در زمینه های مختلف زندگی برساند به افزایش اعتماد به نفس ما کمک میکند و به عکس هر موضوعی که ما را از نظر جسمی یا فکری ضعیف کرده و حتی موقعیت اقتصادی و اجتماعی ما را تضعیف نماید ، بر کاهش اعتماد به نفس ما می انجامد.

 

 

اعتماد به نفس واقعی از شناخت عمیق و همه جانبه ما نسبت به خود ، محیط و دیگران ریشه میگیرد و هر چه این شناخت بیشتر باشد بر روی اعتماد به نفس واقعی ما اثرات مثبت بیشتری میگذارد. برای افزایش اعتماد به نفس روشهای مختلفی وجود دارد که متخصصان اعصاب و روان به موارد ذیل اشاره میکنند:

  1. شناخت عمیق از خود ، در جهت پی بردن به توانائیهای عظیم و پنهان خویش یکی از راه های اساسی افزایش اعتماد به نفس میباشد.
  2. نقاط ضعف خود را نیز باید شناخته و در جهت رفع آنها اقدامات لازم را به کار بگیریم و در صورتی که این کار عملی نباشد ، با آنها مدارا کنیم یا از طریق دیگر به جبران آن بپردازیم ، مثلاً اگر ناتوانی و محدودیتهای جسمی مادرزادی و ارثی داریم از طریق افزایش توانائیهای علمی یا هنری خود ، این پدیده را جبران نماییم.
  3. شناخت دیگران بخصوص آشنایان خود و استفاده از توانائیهای ایشان در جهت مثبت نیز میتواند برای ما کار ساز باشد.
  4. محیط خود را نیز بهتر بشناسیم تا از آنها در جهت رشد و پیشرفت خود بهتر بهره بگیریم.
  5. استعدادهای خود را شناخته و در جهت رشد و شکوفایی آنها گام برداریم و سرانجام در جهت بهتر زندگی کردن از آنها استفاده کنیم.
  6. از معجره امیدواری واقعی بهره بگیریم و هرگز تسلیم ناامیدی نشویم که ناامیدی دشمن سعادت و موفقیت ما در زندگی است ، از طرف دیگر بر کاهش اعتماد به نفس ما می انجامد.
  7. نسبت به توانائیهای واقعی خود ایمان داشته باشیم و در نتیجه از احساس حقارت و خود کم بینی پرهیز نمائیم.
  8. از مقایسه کردن خود با دیگران جدا بپرهیزیم و تنها خود را با گذشته های خود مقایسه کنیم و اگر عقب افتادگی یا ایستایی در ما بوجود آمده باشد ، در رفع آنها گام برداریم و همیشه میل به پیشرفت و رشد را مد نظر خود قرار دهیم.
  9. به خود و توانایی های خود متکی باشیم و از وابستگی های غیر ضروری به دیگران پرهیز نماییم.
  10. از تلقین شکست و ناتوانی به خود پرهیز کرده و حتی تحت تاثیر تلقینات منفی دیگران در این موارد قرار نگیریم.

 

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 11 یکشنبه 21 مهر 1392 نظرات (0)

آیا شما انسان شادی هستید و از زندگی با اطرافیانتان لذت می برید؟ آیا به اندازه کافی در زندگی تان دلخوشی وجود دارد؟ آیا از شغل خود راضی هستید؟ آیا درباره آینده خود هیجان زده هستید؟ اگر جواب شما به همه این سوالات منفی باشد، باید از شما دلیلش را بپرسم. تا به حال فکر کرده اید که هدف شما از زندگی کردن چیست و چرا در این دنیا هستید؟ اگر بگوییم که هدف حقیقی از زندگی در این دنیا لذت است باور می کنید؟ هدف و مقصد شما حرکت به سوی یک زندگی شاد است. گرچه شاید به نظر شما این یک افسانه باشد یا داشتن یک زندگی شاد تنها در صورتی که شما یک آدم بی خیال باشید امکانپذیر باشد. همه ما در زندگی به دنبال چیزهایی هستیم تا در نهایت ما را به شادی برساند همیشه دائما در حال گفتن این جملات هستیم که اگر می شد به آنجا برسم زندگی ام تغییر می کرد.

 

گفتن چنین جملاتی باعث می شود که هدف حقیقی زندگی یعنی همان لذت و تمام چیزهایی که زندگی برایمان به ارمغان می آورد، از دست بدهیم. چه چیزی شما را به سمت زندگی شادتر هدایت می کند؟ خانه بزرگتر، ماشین جدیدتر، ازدواج کردن، طلاق گرفتن، بچه دار شدن، یافتن یک شغل، نقل مکان کردن و یا ...پس کی قصد دارید از دویدن و به دنبال چیزهای مادی رفتن دست بکشید و از آنچه که در اختیارتان است لذت ببرید. اگر قصد دارید از چیزهای بیرونی به شادی ابدی برسید در اشتباه هستید، عوامل بیرونی شاید در ابتدا شما را به شادی برساند اما خیلی زود فراموش می شود. اگر بسیار نگران و یا افسرده هستید، شکی نیست که خستگی در وجود شما مانده است، استرس شما را از داشتن خوابی راحت بازمی دارد. افسردگی موجب می شود که شما انرژی خود را از دست بدهید و بیش از حد نرمال به خواب نیاز پیدا کنید. داشتن یک زندگی شاد و خوشبینانه فوق العاده است و به سلامت جسمی شما نیز بسیار کمک می کند. شاد بودن شما را در مقابل استرس حفاظت می کند. استرس یکی از مهمترین عوامل مرگ و بروز بیماری هایی چون سرطان، ناراحتی های قلبی و سکته های مغزی است. شما باید تلاش کنید آن جنبه از زندگی تان را که دائما یکسان است تغییر دهید، ما انسان ها قدرت آن را داریم که تغییر و تحول های لازم را در زندگی مان به وجود آوریم. حتی اگر در موقعیت بسیار سختی زندگی کنیم. داشتن روابط اجتماعی برای یک زندگی شاد لازم و ضروری است. مردم با هم بسیار تفاوت دارند. تلاش کنید که آدم های اطراف تان را هرطور که هستند بپذیرید و از جروبحث های بی دلیل دوری کنید و به این وسیله اسباب آرامش خود و اطرافیانتان را فراهم سازید. اگر برایتان مشکل است که در شرایط کنونی خود از جروبحث های بی دلیل اجتناب کنید، باز هم تلاش کرده و سعی کنید موقعیت خود و اطرافیانتان را درک کنید. شادی در وجود همه افراد دیده می شود اما بیشتر کردن آن شما را برای داشتن یک زندگی بسیار زیبا و سالم تر کمک می کند. شاد بودن بسیار راحت است البته اگر شما تصمیم بگیرید که شاد باشید. به گفته ابراهام لینکلن ما انسان ها خودمان قدرت این را داریم که شاد باشیم یا ناراحت، مضطرب باشیم یا بی خیال. شما با کمک روش های زیر می توانید زندگی شادی را بگذرانید؛ به بدن و محیط اطراف خود احترام بگذارید. محیط اطرافتان را از چیزهایی که دوست دارید به آن نگاه کنید و یا از آن استفاده کنید پر کنید. مثل قابل عکسی که شما را یاد کسی می اندازد که به او علاقه دارید. باید یادتان باشد که از بدنتان محافظت کنید. بدن خود را با تغذیه سالم و ورزش شاد نگه دارید. ورزش را حتما بخشی از زندگی روزمره خود قرار دهید. لازم نیست که شما ورزش های سخت را برای خود انتخاب کنید. همانقدر که بتوانید چند بار از پله های منزلتان بالا و پایین روید کافی است. اما اگر فرصت بیشتری برای کلاس های ورزشی داشتید بهتر است در این کلاس ها ثبت نام کنید. اگر برای ورزش کردن نیاز به انگیزه دارید در ورزش های تیمی شرکت کنید. به احساسات خود اهمیت دهید. احساسات شما بخشی از وجودتان است پس آنها را تغذیه کنید و به آنها اهمیت دهید. اما این به آن معنا نیست که احساسات منفی تان را برای داشتن یک زندگی شاد بسوزانید. اگر پذیرای احساسات منفی خودتان نباشید آنها تحریک می شوند و عمق بیشتری پیدا می کنند. رسیدگی به احساسات خودتان به آن معنا است که هر کاری را که باعث ایجاد شادی در وجودتان می شود انجام دهید. شاید شما از گذراندن وقت با دوستانتان و یا درمیان گذاشتن مشکلات تان با آنها لذت می برید. بعضی وقت ها انسان ها به دلیل عذاب وجدان از فعالیت مورد علاقه شان گذشت می کنند. به فکر خود باشید و هر از گاهی این فعالیت ها را بدون اینکه احساس گناه کنید انجام دهید.با خدای درون تان ارتباط برقرار کنید. حتما واژه «حس ششم» به گوشتان خورده است. این حس صدای آرامی است که در درون شما فریاد می زند «این کار را انجام بده» و یا «از آن فرد دوری کن» و یا «به این مسیر برو». این ندای درون به شما کمک می کند که بدون نیاز به فکر کردن مسیرتان را پیدا کنید. متاسفانه در دنیای مدرن امروز به ما آموزش های لازم برای رفتار با این ندای درونی را نمی دهند. راه های بسیاری برای برقراری ارتباط با این ندای درونی وجود دارد که یکی از آنها مدیتیشن و یا همان «تمرکز» است. البته لازم نیست برای آن گوشه ای بنشینید و تفکر کنید. مدیتیشن حتی می تواند به معنای قدم زدن در پاک و یا گوش دادن به یک موسیقی باشد. مدیتیشن به مفهوم آرام کردن ذهن و باز کردن راهی در ذهنتان برای برقراری ارتباط با ندای درونی است. بپذیرید که شما شایستگی شاد بودن را دارید. زمانی که باور داشته باشید که شایستگی آن را دارید شاد زندگی کنید، طبیعتا انسان شادی خواهید بود چون پیام هایی که به خودتان می دهید مسیرتان را در زندگی مشخص می کند اما اگر به خودتان بگویید که من ارزش ندارم دیگر چطور می خواهید شاد باشید؟ پذیرای خودتان باشید، امروزه شاد بودن به این بستگی دارد که شما خود را آنطور که هستید خوب یا بد و زشت یا زیبا بپذیرید. البته این به آن معنا نیست که دیگر همین طوری که هستید باقی بمانید و هیچ تلاشی برای موفقیت در زندگی خود نکنید. اما اگر تنها به دنبال آن چیزهایی باشید که از دست داده اید دیگر پیشرفت نخواهید کرد. شاد بودن به آن معناست که از موقعیتی که هم اکنون در آن هستید لذت ببرید نه اینکه دائما به فکر شاد بودن در جایی باشید که در رویاهایتان تصور می کنید. انسان هیچ وقت نمی داند که فردا چه سرنوشتی را برای او رقم زده است پس از حال لذت ببرید. شکرگزار باشید، در همه حال خداوند را به خاطر زندگی و سلامتی که به شما عطا کرده است، شکر گویید.از دیگران کمک بگیرید، شاد بودن به مفهوم آن است که مشکلات تان را برای خود نگه ندارید و هنگامی که نیاز به کمک پیدا کردید از دوستان و یا خانواده خود کمک بگیرید. بیشتر ما انسان ها برای اینکه بار مضاعفی روی دوش اطرافیانمان نگذاریم آنها را در جریان مشکلات مان قرار نمی دهیم.برای دیگران کارهای مثبت خوب انجام دهید، کمک به افراد نیازمند به شما احساس شاد بودن می دهد. این کمک می تواند بسیار جزئی باشد. مثلا باز نگه داشتن در برای فردی که پشت سر شماست. همیشه وقتی به فکر دیگران و یا مشکلات آنها باشیم مشکلات خودمان کمتر به نظرمان می آید.حتما تا به حال از آدم های اطراف تان رنج برده اید. بهترین راه برای مبارزه با این افراد این است که حرف های اطرافیانتان را به خود نگیرید. اگر آنها را شخصی تلقی کنید، بهانه ای به دست آنها داده اید و اطرافیانتان راه های بیشتری برای آزار و اذیت شما پیدا خواهند کرد. بهترین کاری که می توانید انجام دهید این است که ساکت باشید و بگذارید آنها به حرف خود ادامه دهند، به هر حال زمانی خسته و ساکت می شوند. همیشه بخندید؛ در هر موقعیتی که هستید، لبخند زدن را فراموش نکنید. خندیدن به شما و اطرافیانتان احساس خوبی می دهید. اگر دوست دارید مردم را به سمت خود بکشانید لبخند را فراموش نکنید.

 

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 11 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

 

بهداشت روان ,بیماری های روانی

هیچ انسانی در برابر بیماری های روانی مصونیت ندارد. پیشگیری از پیدایش بیماری های روانی و سالم کردن محیط روانی از ضروریات اولیه تامین بهداشت روانی محسوب می شود. بهداشت روانی فقط به تشریح علل اختلالات نمی پردازد، بلکه پیشگیری ناراحتی های روانی به معنای وسیع آن به منظور جلوگیری از وقوع بیماری های شدید روانی را دنبال می کند. بهداشت روانی دارای اصولی است که می توان به اختصار به انها  اشاره کرد.

بهداشت روان


احترام به شخصیت خود و دیگران
احترام به شخصیت خود و دیگران  یعنی این که  یک شخص خود را دوست بدارد و به دیگران احترام بگذارد. فرد سالم احساس می کند که افراد جامعه او را مورد پذیرش قرار می دهند و او نیز به نظر موافق به آنها می نگرد و برای خود و آنها احترام قائل است. اصول بهداشت روانی مبتنی بر تقویت افراد استوار شده  است و از تخریب شخصیت افراد تا جایی که امکان داشته باشد جلوگیری می کند.

تقویت مکانیسم های تشویقی به جای تنبیه و پیشه گرفتن بردباری و چشم پوشی از بعضی کارهای منفی می تواند در این راستا معنی شود.
 
روبرو شدن با واقعیات اجتماعی و زندگی
روبرو شدن با واقعیات اجتماعی و زندگی از اصول مهم بهداشت روانی محسوب می شود. شخص باید خود را آن گونه که هست قبول کند. کشمکش و عدم قبول واقعیات اغلب موجب بروز اختلال روانی می شود. خیلی ازنه  تنها نقص های خود را قبول نمی کنند بلکه با مکانیسم های مختلف سعی دارند آن را بپوشانند، یا این که بدون در نظر گرفتن توان و استعداد خود کاری را شروع می کنند که عاقبتی جز سرخوردگی و شکست ندارد و نهایتا به وازدگی و بی تفاوتی می انجامد. در هر عملی اصل علت و معلول حاکم است و رفتار بشر نیز از این قاعده جدا نیست. رفتار انسان تابع تمامیت وجود اوست به این مهنی که روان تابع جسم است.  هر انسان بر اثر ارتباط خصوصیات روانی و جسمی خود، دست به عمل می زند و هیچ رفتاری جدای از این چهارچوب صورت نمی گیرد. برای بررسی و اظهار نظر در مورد هر چیز باید کلیت آن را در نظر گرفت.

دانستن و ارزش دادن به نیازهای اولیه 
بهداشت روانی مستلزم دانستن و ارزش دادن به نیازهای اولیه  انسان است. احتیاجات و نیازهای جسمانی و روانی بسیار مهم هستند. بشر دائما از این نیازها تاثیر می پذیرد و به نسبت محرومیت و ارضاء آنها رفتارش تغییر می کند. شخصی که  این اصول را بفهمد غالبا واقع بینانه با مشکلات زندگی برخورد می کند و دلسرد نمی شود. او می داند که احتیاجات فرد هیچ گاه کاملا مطابق میل او برآورده نمی شود. او می پذیرد که تعارض روانی اغلب ممکن است اتفاق بیفتد و برای مقابله با آن خود را آماده می کند. این چنین است که در زندگی هدفی را دنبال می کند و سعی دارد تا جایی که امکان دارد به ان هدف نایل آید. او دیگران را آن گونه که هستند قبول دارد، و از برخوردهای ایده آلیستی دوری می کند.
 
مقابله با مشکلات عاطفی
مشکلات عاطفی جزیی از  زندگی محسوب می شوند. سلامتی روانی به نحوه برخورد با این مشکلات و یافتن بهترین راه حل برای غلبه بر آنها بستگی دارد. بهداشت روانی قوانین مربوط به سلامت عاطفی و روانی را در بر می گیرد. گسترش بهداشت روانی به مطالعه افراد در شخصیت خویش نیز بستگی دارد. روابط و چگونگی آن با مردم و توانایی سازگاری با آن مهمترین عامل در احساس خوشی و شادکامی است. انسان بیش از تنفر، خصومت و دشمنی به دوستی نیاز دارد، اینکه دوست داشته باشد و دوست بدارد. بیماریهای روانی تقریبا همیشه به این حقیقت که بیمار قادر نیست دوست بدارد و عشق بورزد مربوط می شود.

به دست آوردن رضایت از زندگی 
به دست آوردن رضایت از زندگی  برای بهداشت روانی ضروری است.  رضایت ممکن است از احساس برتری و پیشرفت، از رسیدن به نیاز و آرزوهای شخصی، مقابله با مشکلات و ناملایمات و موارد دیگر به دست می آید. رضایت پشتوانه قوی و نیرومندی برای مقابله با مشکلات است. توانایی در کسب رضایت  به انسان استقامت می دهد و موجب خشنودی درونی می شود. خشنودی واقعی به این بستگی دارد که انسان نیازمندی های درونی و پنهان خود را به شکلی که جامعه پسند می باشد در آورد. برای سلامتی روانی آدمی باید یاد بگیرد که چگونه از کارهایش رضایت کسب کند. کسب رضایت با اتکا به نفس، کاردانی، آزادی ، استقالال و تدبیر همبستگی تنگاتنگی دارد. وابستگی می تواند گاهی حالت افراطی بگیرد، در این صورت به جای احساس رضایت، احساس ملامت به وجود می آید.

نیاز به احساس امنیت
نیاز به احساس امنیت یکی دیگر از نیازهای اساسی انسان است. وقتی انسان احساس عدم امنیت کند، تنش و نگرانی وجودش را در بر می گیرد و او را آزار می دهد، بی اعتمادی میان دوستان یکی از تهدیدهایی است که سلامت روان را به مخاطره می اندازد. توانایی راحت و صمیمی بودن، احساس تعلق داشتن، شناخته شدن، داشتن موقعیت مناسب و خوب در میان دیگران و مسائلی از این قبیل به آسانی بدست نمی آید، بلکه یک برنامه ریزی درست و منطقی می خواهد. احساس ناامنی عاطفی به شکل مزمن و طولانی فشار سنگین به انسان وارد می سازد که ممکن است به بیماری مشخص منجر شود.

 

بهداشت روان ,بیماری های روانی

برای پرورش روان سالم و حفظ  آن چه باید کرد؟!
کسی که می خواهد کاری انجام دهد باید بداند که چگونه این امر را صورت دهد تا بتواند  به اهداف والاتری نایل آید. خانواده مهمترین سهم را در شکل دهی بهداشت روانی و شخصیت دارا می باشد، خانواده ای که در آن عشق، علاقه و محبت به اندازه کافی مبادله می شود، سلامت روانی افراد آن تا حد زیادی تامین است.


بهداشت روان در خانواده
در خانواده اگر شخص یاد بگیرد که محبت کند، عشق بورزد و تنفر و خشم های خود را کنترل و پنهان کند در بزرگسالی مشکلی پیدا نمی کند. تنفر و دشمنی در شکل های مختلفش برای انسان مشکل آفرین است. محبت کردن را باید از کودکی آموخت.

کودکان محبت کردن را از والدین می آموزند. کودکانی که مهر و علاقه ندیده اند یک نوع خلاء عاطفی و روانی در خود احساس می کنند چون هرگز فرصت نداشته اند که عشق خود را بروز دهند.

نخست باید فرد یاد بگیرد که مشکلات خود را چگونه شناسایی و رفع کند. با کوشش مستمر و واقعی،  هر کس می تواند تغییرات زیادی در برداشت ها، نقطه نظرات و اعمال خود به وجود آورد. شخصیت انسان در پروسه تکامل در خود نیرویی را به وجود می آورد که می تواند به صورت یک پلیس درونی عمل کند. ا

ین نیرو مسئولیت حفظ و هماهنگی رفتار شخص را برعهده می گیرد. فرزندان معمولا ارزش ها و معیارهای والدین خود را یاد می گیرند. اجتماع نیز چون قوانین خود را داشته و هر کس که در جامعه زندگی می کند باید از قوانین آن پیروی کند. هر کس که رفتارش از خودخواهی سرچشمه گرفته باشد در بیشتر مواقع بدون شک در رفتار با دیگران با مشکل روبرو می شود خودکنترلی مشکل ترین درسی است که هر فرد باید آن را یاد بگیرد.

خصوصیات افراد رشد یافته چیست؟
وقتی می توان گفت که کسی رشد یافته است و دارای بهداشت روانی است که بتواند:

*برای دیگران بتواند رضایت ایجاد کندو

*در ایجاد رضایت و وفاداری توانا باشد.

*از ایجاد رضایت برای دیگران احساس رضایت کند.

*با رضایت دیگران خود نیز خشنود شود.

*از اوقات فراغت خود ساعت های خوشی به وجود آورد.

*از اوقات فراغت به بهترین شکل برای پیشرفت استفاده کند.

*در یادگیری توانا باشد.

*از ترس و اضطراب راحت باشد.

*بر مشکلات به راحتی غلبه کند.

*به سوی اهداف تعیین شده حرکت کند.

*از اشتباهات خود درس بگیرد.

*روحیه عالی و همراه با رضایت داشته باشد.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 13 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

 

عوامل موثر دربهداشت روانی دانش آموزان


بهداشت روانی همان سلامت فکر و قدرت سازگاری فرد با محیط و اطرافیان است. همچنان که از جسم خود مراقبت می کنیم روح خود را نیز باید مقاومت تر کنیم تا زندگی بهتری داشته باشیم. در زندگی «چگونه بودن» خیلی مهم تر از «بودن یا نبودن» است. ایجاد فرصت برای شکوفایی استعدادها، توانایی ها و کنار آمدن با خود و دیگران یکی از اهداف مهم و اساسی بهداشت روانی است. جوامع مختلف سعی می کنند تا سیاست های مربوط به بهداشت روانی و سازماندهی کنند. اصل کلی در این تلاش، سالم سازی محیط فردی و اجتماعی است که افراد جامعه را در بر می گیرد. این نگرش حکم می کند که خانواده ها بیش از پیش با بهداشت روانی خانواده و چگونگی پیشگیری و درمان بیماری های روحی آشنا شوند.

 

بهداشت روانی همان سلامت فکر و قدرت سازگاری فرد با محیط و اطرافیان است. همچنان که از جسم خود مراقبت می کنیم روح خود را نیز باید مقاومت تر کنیم تا زندگی بهتری داشته باشیم. در زندگی «چگونه بودن» خیلی مهم تر از «بودن یا نبودن» است. ایجاد فرصت برای شکوفایی استعدادها، توانایی ها و کنار آمدن با خود و دیگران یکی از اهداف مهم و اساسی بهداشت روانی است. جوامع مختلف سعی می کنند تا سیاست های مربوط به بهداشت روانی و سازماندهی کنند. اصل کلی در این تلاش، سالم سازی محیط فردی و اجتماعی است که افراد جامعه را در بر می گیرد. این نگرش حکم می کند که خانواده ها بیش از پیش با بهداشت روانی خانواده و چگونگی پیشگیری و درمان بیماری های روحی آشنا شوند.
چون در مواجهه با چالش ها و مشکلات روزمره، ما براساس ویژگی های روانی خود با آنها برخورد می کنیم، هر چه از سلامت روانی بیشتری برخوردار باشیم به یقین آسیب پذیری ما کمتر خواهد بود. امید است با برخورداری از سلامت فکر و روان به موفقیت های بیشتری رسیده و بیش از پیش بر مشکلات غلبه کنیم. 
تعریف بهداشت روانی : 
سازمان جهانی بهداشت می گوید بهداشت روانی عبارتست از «توانایی کامل برای ایفای نقش های اجتماعی، روانی و جسمی» . این سازمان معتقد است که بهداشت روانی فقط عدم وجود بیماری و یا عقب ماندگی نیست، بنابراین کسی که احساس ناراحتی نکند از نظر روانی سالم محسوب می شود. 
اهداف بهداشت روانی د رخانواده :
 
- تأمین سلامت جسمانی، روانی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی اعضای خانواده
- تلاش برای شناخت رفتار خود و افراد خانواده . 
- برقراری روابط حسنه بین اعضای خانواده . 
- ایجاد ارتباط صمیمانه و حفظ اسرار خانواده، به طوری که اعضای خانواده در داخل خانه به یکدیگر تذکر بدهند ولی در بیرون مدافع هم باشند. 
- تقویت اعتماد و عزت نفس اعضای خانواده و احترام به شخصیت دیگران
- به وجود آوردن احساس رضایت از زندگی
- آموزش خانواده ها برای کمک به پیشبرد اهداف صحیح اجتماعی
ویژگی های فردی که بهداشت روانی دارد:
 
- نسبت به خود، خانواده و جامعه بی تفاوت نیست. 
- با دیگران سازگاری دارد. 

- شاد و مثبت اندیش است. 
- به خود و دیگران احترام می گذارد. 
- بد بین نیست. 
- به نقاط ضعف و قدرت خود آگاهی دارد. 
- انعطاف پذیر است. 
- شناخت او از واقعیت نسبتاً دقیق است و برای رسیدن به هدفهای خود براساس عقل و احساس عمل می کند. 
- نسبت به خود نگرش مثبت دارد و ناکامی ها را تحمل می کند. 
- توانایی حل مشکلات خود را د ارد. 
- از اوقات فراغت خود به نحو مطلوب استفاده می کند. 
- در مواجهه با مشکلات اجتماعی، کنترل و تعادل خود را از دست نمی دهد. 
- استعدادهایش به طور هماهنگ و به خوبی رشد می کند. 
- نه بنده کسی است، نه کسی را بنده خود می کند، می داند که خدا او را آفریده و برای خود ارزش قائل است. 
- دنیا را گذرگاهی برای رسیدن به آخرت می داند. 
- رابطه اش با دیگران سازنده و مثبت است. 
- نیازهایش را از طریقی برآورده می کند که با ارزش های اجتماعی منافات نداشته باشد. 
- صابر، صادق ، درستکار، بخشنده، استغفار کننده و فرزند خویشتن خویش است. 
- در نظر دیگران فرد موجهی محسوب می شود، زیرا در همه کارها متعادل است. 
عوامل مؤثر در بهداشت روانی:


«تغذیه»

حالات روحی ما در انتخاب نوع غذایی که می خوریم مؤثرند. ما در حالات مختلف غذاهای متفاوتی را طلب می کنیم، هنگام احساس قدرت و پیروزی به غذاهای گوشتی، هنگام احساس تنوع و تحول به غذاهایی با انواع سس و هنگام اضطراب یا پرخاشگری به خوراکی های گاز زدنی تمایل داریم در حالی که وقتی خسته هستیم چای و قهوه را ترجیح می دهیم. بنابراین با شناخت خود و سوخت و ساز بدن می توانیم با انتخاب مواد خوراکی مناسب به آرامش بیشتری دست یافته و از خوردن لذت ببریم: 
«ایمان»

اعتقادات و باورهای مذهبی قادر است در مصیبت های زندگی، از فرد افسرده و مأیوس ، انسانی امیدوار و محکم بسازد، چنانکه هرگز خود را تنها و بیمناک احساس نکند. او باور دارد که خدا پیوسته با اوست، در رویارویی با سختی های زندگی تنها نیست و خدای مهربان به او علاقه و توجه دارد. این باور موجب می شود که فرد علیه انزوا طلبی و گوشه گیری که بسیاری از مبتلایان به امراض خطرناک را از پای در می آورد، ایمن شود. 
«مدرسه»

مسؤولیت اولیای مدرسه فقط در پرورش نیروی عقلی و آشنا کردن دانش آموزان به مسائل اجتماعی و اخلاقی خلاصه نمی شود. مدرسه مسؤول تغییر و اصلاح رفتارهای ناسازگارانه و تأمین بلوغ عاطفی و سلامت روانی دانش آموزان نیز می باشد. 
در مدرسه فرزندان دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه می کنند، معلم با تکریم شخصیت، محبت و توجه، آنان را در مسیر صحیح هدایت می کند، دانش آموز در مدرسه چگونگی برقراری روابط درست عاطفی، سازگاری با دیگران و مسئوولیت پذیری را می آموزد و راههای مبارزه با کینه توزی، دیگر آزاری و حسادت را یاد می گیرد
.

«ورزش»
ورزش یکی از رموز سلامت جسمانی و روانی است. افراد دارای آمادگی جسمانی از لحاظ احساسات، عواطف ، شخصیت اجتماعی و نوعدوستی کاملتر و در فعالیتهای شغلی و حرفه ای موفق ترند. ورزش موجب تقویت اعتماد به نفس در فرد شده ، او را متعادل، متفکر و سازگار با محیط می کند. با ورزش، شخص کمتر دچار حسادت ، حقارت و ستیزه جویی می شود و در نتیجه از سلامت روانی بهتری برخوردار خواهد بود. 
راههای تقویت بهداشت روانی فرزندان:
 
- اگر با ناراحتی های روانی کودکان ، نوجوانان و جوانان روبرو شدیم با حوصله و متانت آن ها را رفع کنیم و از تصمیم های عجولانه بپرهیزیم. 
- در ناراحتی های شدید، درد دل و گریه کردن باعث تخلیه روانی و آرامش می شود، در این شرایط از یک دوست صمیمی می توانیم کمک بگیریم. 
- مشارکت جو باشیم تا دوستان جدید بیابیم. 
- از مشاهده فعالیت های جدید فرزندانمان لذت ببریم. 
- با پرورش ابعاد روحی، معنوی و مذهبی شخصیت خود و فرزندانمان به سلامت روانی بالاتری دست یابیم. 
- با احترام به دیگران به بهداشت روانی خود و دیگران کمک کنیم. 
- زمینه های اعتماد را فراهم کنیم. 
- به احساسات فرزندانمان توجه کنیم و ویژگی های آنها را بشناسیم. 
- محیط زندگی را در حد توان جذاب و پرنشاط کنیم. 

- فرصت های مناسب برای بروز احساسات و شخصیت فرزندانمان ایجاد کنیم. 
- به دست آوردن بهداشت روانی منوط به روبرو شدن با واقعیت، سازگار شدن با تغییرات، ظرفیت داشتن برای مقابله با اضطراب ها، کم توقع بودن، احترام قائل شدن به دیگران و ... ا ست، بکوشیم این شرایط در خانواده فراهم شود. 
- رفتار والدین در خانواده بگونه ای باشد تا فرزندان خود را در زندگی شاد، خوشحال و فارغ از گرفتاری های احساس کنند

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 6 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

نگاه کلی

 

  • کلمه بهداشت روانی چقدر برای شما آشناست؟
  • چه ارتباطی بین بهداشت روانی و اختلالات روانی وجود دارد؟
  • چگونه می‌توانیم بهداشت روانی خود را حفظ کرده یا بهبود ببخشیم؟

واژه بهداشت (Health) و سلامتی همیشه انسان را در طول تاریخ به خود مشغول کرده است. تدوین برنامه‌های تربیتی – بهداشتی برای حفظ سلامتی و مطالعه ، جلوگیری و درمان بیماریها نمونه‌ای از این اقدامات بشری است. بهداشت در یک تقسیم کلی به دو نوع "بهداشت جسمی" و "بهداشت روانی" تقسیم می‌شود. ولی آنها همپوشی‌های زیادی را با هم دارند (بر یکدیگر تاثیر می‌گذارند).

بهداشت روانی از آن جهت که رابطه مستقیمی با "عملکرد فردی – اجتماعی" و آسیب‌های روانی – اجتماعی" دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است و این اهمیت باعث تدوین و اجرای برنامه‌های متعدد بهداشت روانی در سه بعد " پیشگیری ، درمان و توانبخشی" می‌شود این سه بعد در برگیرنده تمام اهداف و فعالیت‌های بهداشت روانی است. 

تعاریف بهداشت روانی

تعریف سازمان بهداشت جهانی

سازمان بهداشت جهانی ، بهداشت روانی را اینگونه تعریف می‌کند: "بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش‌های روانی و جسمی ، بهداشت به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست." 

تعریف انجمن بهداشت روانی کانادا

انجمن بهداشت روانی کانادا در یک دید جامع بهداشت روانی را در سه قسمت "نگرش‌های مربوط به خود ، نگرش‌های مربوط به دیگران و نگرش‌های مربو به زندگی" تعریف می‌کند. از نظر این انجمن بهداشت روانی یعنی : "توانایی سازگاری با دیدگاههای خود ، دیگران و رویارویی با مشکلات روزمره زندگی." 

عوامل موثر بربهداشت روانی

بهداشت روانی افراد متاثر از عوامل متعددی است، اگر چه این عوامل به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار می‌گیرند ولی در واقع این موضو ع چند وجهی متاثر از یکدیگر است. بدین معنی که افراد به علت شرایط محیطی یا عوامل فردی تعادل و آرامش روحی شان دچار تغییراتی می‌شود و هر چه شدت این عوامل زیادتر باشد، تاثیر و تهدیدش بیشتر خواهد بود. عواملی همچون : "عدم برآورده شدن نیازهای اولیه، ناکامی، استرس، یادگیری، مسائل اجتماعی و رسانه های جمعی و... از عمده ترین تاثیرگذاران بر بهداشت روانی هستند. 

ابعاد بهداشت روانی

پیشگیری نوع اول (Primary Prevention)

هدف این نوع از بهداشت روانی ممانعت از شروع یک بیماری یا اختلال است، "با حذف عوامل کلی کاهش عوامل خطرساز ، تقویت مقاومت افراد ، دخالت در فرایند اختلال" بدست می‌آید." برنامه‌های آموزش بهداشت روانی (نظیر آموزش والدین برای تربیت کودکان ، آموزش تاثیرات مصرف الکل و مواد و...)، برنامه‌های بالا بردن کارایی و توان افراد (نظیر برنامه‌های تقویتی برای کودکان محروم) ، ایجاد سیستم‌های حمایت اجتماعی (نظیر بیمه‌های درمانی ، ایجاد و حمایت از گروه‌های محلی و اجتماعی حمایت کننده از افراد مبتلا)" نمونه‌های پیشگیری نوع اول می‌باشد. 

پیشگیری نوع دوم (Secondary Prevention)

هدف اقدامات این بعد از برنامه بهداشت روانی ، شناخت به موقع و درمان فوری و مناسب اختلال (یا بیماری) است. تمام نظریه‌ها و اقدامات درمانی نظیر "دارو درمانی ، رفتار درمانی ، شناخت درمانی ، گروه درمانی ، روانکاوی و ..." در غالب این بعد از بهداشت روانی قرار می‌گیرد. 

پیشگیری نوع سوم

هدف این بعد از بهداشت روانی ، بازگرداندن و حفظ تمام یا قسمتی از توانایی‌های از دست رفته فرد به علت اختلال (یا بیماری) است، تا فرد بتواند به گونه‌ای مفید و سازنده به زندگی "خانوادگی ، اجتماعی و شغلی" خود باز گردد. در واقع برنامه‌های این بعد با "توانبخشی" (Rehabilitation) افراد و جلوگیری از بازگشت مجدد اختلال (یا بیماری) در فرد و حفظ و پیشبرد سلامت ایجاد شده توسط درمان ، سروکار داشته ، اقدامات قبلی را تکمیل می‌کند. 

چشم انداز بحث

موضوع بهداشت روانی و تامین آن برای "مردم ، سازمانها و دولتها" بسیار مهم است، چرا که با کارایی فردی و اجتماعی افراد و در کنار آن با پیشرفت‌های "علمی ، صنعتی و..." جامعه گره خورده است. امروزه اکثر کشورها منابع زیادی را برای بهبود بهداشت روانی جامعه صرف می‌کنند و در کنار آن با تدوین برنامه‌های جامع از "سازمان‌ها و منابع محلی – اجتماعی" نیز استفاده می‌کنند. متاسفانه ایران از این حرکت جامعه بشری به دور مانده است. 

بطوری که افراد و بیماران دچار مشکلات روحی از ابتدایی‌ترین حق خود یعنی بیمه خدمات درمانی بهداشتی محروم هستند و تاکنون هیچگونه نشانه و حرکت موثری که نشان دهنده اهمیت بهداشت و سلامتی این افراد باشد در دولت دیده نشده است. در واقع افراد و بیماران دچار "مشکلات روحی – روانی" افراد "فراموش شده" در ایران هستند. 

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 28 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

 

چگونه به بهداشت روان خود کمک کنیم؟

 

روان ما همچون رودخانه اي با انشعابات كوچك است كه اين انشعابات همان اعضاي مختلف سازنده

وجود و روان است كه همواره تحت تأثير عوامل فيزيكي ، شيميايي ، رواني و اجتماعي مي باشند .

همان طور كه انشعابات كوچك ولي گل آلود نمي تواند رودخانه ي عظيمي را گل آلود سازند ، استرس ها ، ناملايمات 

و تضادهاي كوچك هم در روان تأثير مي گذارند ولي قادر نيستند روان انسان را متشنج و بيمار سازند .


در واقع روان سالم ناكامي ها و فشارهاي كوچك را تحمل و دفع مي كند و آرامش قبلي را پس از رفع فشارها باز مي يابد 

. اكثر ما دوراني از احساس اضطراب ، افسردگي ، رنجيدگي بدون دليل با بي كفايتي در روبرو شدن با مشكلات زندگي را داشته ايم 

. حال اگر اين ناملايمات و محروميت ها و استرس ها كه بر وجود انسان اثر مي گذارند شدت يابند و يا به طور دائم تكرار شوند

حامل آن بروز بيماري است ، لذا زيستن در دوراني كه تغييرات سريع اجتماعي و تكنولوژي به وقوع مي پويند ، كار آساني نيست 

. در عين حال غير ممكن هم نمي باشد .بنابر اين بهتر است براي سلامت روان كه در زمره ي بالاترين نعمتهاست 

اهميت بيشتري قايل شويم و اصول اساسي را در جهت رسيدن به اين امر مهم رعايت كنيم .


اصل اول : احترام به شخصيت خود و ديگران 


اصل دوم : از شكست نترسيد .


اصل سوم : شناخت وافعيات ، عينك هاي بدبيني و خوش بيني بي حد و مرز را از چشم برداريد

و دنيا را بي واسطه نظاره گر باشيد .


اصل چهارم : پي بردن به علل رفتار ، مي توانيم با پيدا كردن علل هر رفتاري آن را كنترل كنيم .

اگر رفتاري مورد پسند است تقويت شود و از رفتاري كه مورد سرزنش است جلوگيري به عمل آوريم تابه سلامت روان خود كمك كنيم .


اصل پنجم : از تنبلي و بي تحركي دست برداريد 


اصل ششم : گذشته را به دنبال خود نكشيد .


اصل هفتم : به موقع از ديگران كمك بخواهيد ( ميل به كمك خواستن از ديگران نمودار

پختگي عاطفي شخص است و نه نشانه ي ضعف )

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 12 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

هفته بهداشت روان

 

بهداشت روان یعنی فکر سالم ،نگرش مثبت به انسانهاو پدیده های اجتماعی و گفتار مناسب و مثبت .به عبارت دیگر برقراری ارتباط مطلوب با دیگران ،داشتن اعتماد به نفس کافی ،توانایی مقابله مناسب با مشکلات زندگی ،توانایی تصمیم گیری به موقع ،توانایی همدلی و درک دیگران ،قدرت نفوذ در دیگران ،هشیاری بر افکار ،باورها،گفتار و رفتار خود و...را می توان نشانه های سلامت روان نامید . و هر چقدر ما بتوانیم بهداشت روان در مدرسه را ارتقاءببخشیم به طور حتم مشکلات کاهش خواهد یافت و شاهد پیشرفت تحصیلی دانش آموزان خواهیم بود.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 17 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)


 ایمان به خدا از اضطراب و استرس انسان می‌کاهد                                  .an image

 در یک تحقیق پژوهشگران کانادایی اعلام کردند : ” ایمان به خداوند اضطراب را کاهش می‌د‌هد و میزان استرس و تنش را که جزو لاینفک زندگی امروزی است، به حداقل می‌رساند ” .

به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ،  محققان دانشگاه تورنتو در مطالعات جدیدی دریافته‌اند تحت شرایط استرس‌زا مغز افراد با ایمان و بی‌ایمان به طور متفاوت از همدیگر عمل می‌کند.
محققان می‌گویند: ایمان و اعتقاد به خداوند تاثیر آرامش‌بخش روی مغز دارد. این تاثیر به راحتی اضطراب را متوقف کرده و استرس را کاهش می‌دهد. مایکل اینزلیچ، پروفسور روانشناسی به عنوان بخشی از این تحقیق یک آزمایش کنترل ذهنی را روی شرکت‌کنندگان انجام داده است. در حین انجام آزمایش، الکترودهایی نیز به مغز این افراد متصل شد تا فعالیت مغزی آنها در شرایط فوق ارزیابی شود.

تحقیقات نشان داد: در اشخاصی که به خدا ایمان داشتند میزان فعالیت در مقایسه با افراد بی‌ایمان،‌ در بخشی از قشر مخ موسوم بهACC  بسیار کمتر بوده است.ACC  بخشی  از مغز است که به اصلاح و تغییر رفتار کمک می‌کند.

این اصلاح رفتار با علامت دادن در زمانی که توجه و کنترل مورد نیاز است، صورت می‌گیرد. نیاز به این کنترل و توجه بویژه در زمانی احساس می‌شود که اتفاقات اضطراب‌آور مانند انجام دادن یک کار اشتباه، در حال وقوع است.

محققان می‌گویند: هرچه ایمان فرد به خداوند قوی‌تر باشد این قسمت از مغز در صورت مواجهه با اضطراب کمتر واکنش نشان می‌دهد و در نتیجه فرد کمتر خطا می‌کند.

محققان دریافتند: این تاثیر آرامش‌بخش در افرادی که وجود خداوند را باور دارند به سادگی بروز می‌کند. چنین ارتباطی باعث می‌شود  افراد با ایمان بتوانند شخصیت و توانایی‌های ذهنی خود را نیز بهتر کنترل کنند.

فاطمه بیات و نفیسه نیک پسند بازدید : 15 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)


450 ميليون انسان دچار بيماري رواني يا رفتاري هستند. علت 33 درصد از عمر سپري شده با ناتواني، حدود يك ميليون خودكشي موفق سالانه در جهان، بيش از 150 ميليون بيمار مبتلا به افسردگي و حدود 25 ميليون نفر بيمار اسكيزوفرني بخوبي تاثير بيماري‌هاي رواني را بر جامعه نشان مي‌دهد. 

اين آمار جداي از ديگر مشكلاتي است كه بيماري‌هاي رواني براي اجتماع ايجاد مي‌كند؛ مشكلاتي كه فهرستي طولاني از قتل و جنايت گرفته تا طلاق و كودك‌آزاري را در خود جاي مي‌دهد. با اين اوصاف، قرار دادن هفته‌اي براي سلامت روان چندان كار دور از ذهني نيست. 

هفته سلامت روان، فرصت مناسبي است تا نگاهي دوباره به وضعيت مبتلايان بيماري‌هاي رواني در كشور و به طور كلي‌تر مقوله سلامت روان در كشور داشته باشيم. سلامت جسم و روان جداي از يكديگر نيستند. به همين دليل نيز سال‌هاست تعريف سلامت ديگر تنها سلامت جسمي را در بر نمي‌گيرد. براساس برآوردهاي موجود، بين 15 تا 20 درصد مردم به نوعي به يكي از اختلالات رواني دچار هستند. اين آماري است كه كم و بيش در بيشتر كشورهاي جهان وجود دارد. 

از آمار گذشته آنچه حائز اهميت است نحوه برخورد با اين بيماران و خانواده‌ آنها و خدمات‌رساني مناسب به افرادي است كه به خدمات روانپزشكي نياز دارند. براي بيشتر اختلالات رواني درمان‌هاي مقرون به صرفه‌اي وجود دارد كه اگر به طور صحيح استفاده شوند، افراد مبتلا را قادر مي‌كند به عنوان اعضاي فعال جامعه در فعاليت‌ها شركت كنند. 

با وجود نقش مهم سلامت روان در زندگي انسان‌ها، طبق گزارش‌هاي سازمان بهداشت جهاني، بسياري از كشورها ميزان كمي از بودجه سلامت خود را صرف بحث سلامت رواني مي‌كنند، در حقيقت عمده پول بخش بهداشت و درمان صرف بيماري‌هاي جسمي مي‌شود. 

يك‌پنجم يكصد كشوري كه آمارهاي خود را به اين سازمان ارائه كرده‌اند، كمتر از يك درصد بودجه بخش بهداشت و درمان خود را براي سلامت رواني هزينه مي‌كنند. در حالي كه طبق آمارهاي اين سازمان، 13 درصد هزينه‌هاي درمان بيماري‌ها، به دسته گسترده‌اي از اختلالات عصبي رواني مربوط مي‌شود. به بيان ساده‌تر، اين آمار گوياي آن است كه سلامت رواني هنوز در اولويت بسياري از كشورها قرار نگرفته است و منابع جهاني براي مبتلايان به اختلالات رواني و عصبي به منظور رفع نيازهاي روزافزون بهداشت رواني ناكافي و توزيع آنها در جهان نابرابر است. به همين علت 19 مهر (10 اكتبر) از سوي سازمان جهاني بهداشت به عنوان روز جهاني سلامت روان نامگذاري شده است. در ايران نيز هفته پاياني مهر (24 تا 30 مهر) در ايران به نام هفته بهداشت روان نامگذاري شده است. 

بسياري از اختلالات رواني همانند بيماري‌هاي جسماني نمود آشكاري ندارند. وضعيت روحي فرد، مي‌تواند بيش از وضعيت جسمي او وخيم باشد و ناديده نيز گرفته شود. بيماري‌هاي رواني شايد مانند بيماري‌هاي جسماني كشنده نباشند (هرچند خودكشي يكي از علل مهم مرگ و مير بيماران رواني است) و از نظر آماري و مقايسه با مرگ و مير بيماري‌هاي جسماني بتوان آن را ناديده گرفت. شايد هم به همين دليل باشد كه امروزه بيش از آنچه به روح و روان اهميت داده شود، به درمان جسم پرداخته مي‌شود. 

اما از ديدگاه پزشكي بسياري از بيماران كه براي درمان مشكلات جسمي خود به مراكز درماني مراجعه مي‌كنند از اختلالات و مشكلات رواني رنج مي‌برند و در حقيقت مشكل اصلي آنها در آنجاست، اما متاسفانه بيشتر اين مشكلات رواني تشخيص داده نمي‌شوند. در صورتي كه بسياري از اين بيماري‌هاي جسماني با حل مشكلات روحي درمان مي‌شود. 

براساس گزارش سال 2007 سازمان بهداشت جهاني، يك‌چهارم بيماراني كه به مراكز درماني مراجعه مي‌كنند، حداقل به يك اختلال رواني، عصبي يا رفتاري دچارند؛ اما بيشتر آنها تشخيص داده نشده و درمان نمي‌شوند. مراجعه نكردن به روانپزشك تنها به علت اين نگرش منفي ترس نيست، بلكه بسياري از اين بيماران به دليل ناآگاهي از نوع بيماري به متخصص مراجعه نمي‌كنند يا بسيار دير مراجعه مي‌كنند. 

زندگي ماشيني امروزي باعث شده است انسان‌ها از صبحگاه تا شامگاه به صورت‌هاي گوناگون با هيجان‌ها، تنش‌ها، استرس‌ها و نگراني‌هايي مواجه باشند. اين فشارهاي رواني با وضعيت بدني، عصبي و رواني ما متناسب نيست. 

تقريبا تمامي انسان‌ها برخي اوقات احساس افسردگي مي‌كنند، همان طور كه بسياري از آنها دچار سردرد يا دل‌درد مي‌شوند. مسلما نمي‌توان از ناراحتي‌هاي روحي جلوگيري كرد، همان طور كه از بيماري‌هاي جسمي نيز نمي‌توان در امان بود، اما مي‌توان تا حدي از آنها پيشگيري يا حداقل بموقع آنها را درمان كرد. حفظ سلامت روان نياز به دانش و هنري دارد تا به افراد كمك ‌كند با ايجاد روش‌هايي صحيح از لحاظ رواني و عاطفي بتوانند با محيط خود سازگاري پيدا كنند و راه‌حل‌هاي مطلوب‌تري را براي حل مشكلاتشان انتخاب كنند. 

همان طور كه سلامت جسمي فراتر از نبود بيماري است، سلامت روان نيز امري بيشتر از نبود بيماري روحي است. با آموختن ويژگي‌هاي سلامت رواني بهتر مي‌توانيم به روح و روان متعادل و زندگي شاد دست يابيم. فراموش نكنيم جاي خالي سلامت با هيچ چيزي پر نخواهد شد. 

ويژگي هاي سلامت بهداشت روان فردي: 

نسبت به خود، خانواده و ديگران بي تفاوت نيست و با ديگران سازگاري دارد؛ 

به خود و ديگران احترام مي گذارد و رابطه اش با ديگران سازنده است؛ 

به نقاط ضعف و قوت خود آگاه بوده، نسبت به خود نگرش مثبت دارد و ناكامي ها را آسانتر تحمل مي كند؛ 

انعطاف پذير بوده و در مواجهه با مشكلات اجتماعي كنترل خود را از دست نمي دهد؛ 

شناخت او از واقعيت نسبتا دقيق است و براي رسيدن به هدفهاي خود بر اساس عقل و احساس عمل مي كند؛ 

توانايي حل مشكلات خود را دارد و نيازهايش را به طريقي برآورده مي كند كه منافاتي با ارزشهاي اجتماعي نداشته باشد؛ 

از اوقات فراغت خود به نحو مطلوب استفاده مي كند تا استعدادهايش به خوبي رشد يابد؛ 

دنيا را گذرگاهي براي رسيدن به آخرت مي داند؛ 


به ديگران بدبين نبوده، صابر، صادق، درستكار، بخشنده است و در نظر ديگران فرد موجهي محسوب مي شود.

درباره ما
Profile Pic
این یه سایت درباره ی بهداشت روانه که منو دوست عزیزم درست کردیم امیدواریم مفید باشه و ازش خوشتون بیاااااااااااااااد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 54
  • بازدید کلی : 830
  • کدهای اختصاصی
    ابزار و قالب وبلاگبیست تولزابزار سخن بزرگان برای وبلاگ ها و سایت ها
    .......................................................................................

    چت روم

    چت روم
    قالب وبلاگ
    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ
    .......................................................................................

    طراحی سایت

    .......................................................................................
    Up Page
    .......................................................................................


     .......................................................................................
     .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................


    .......................................................................................